زندگی همانند ستاره ها و مهتاب زیباست به جز زمان هایی که با ابرهای غم و درد پوشیده شده است
عادت کرده ام که این خیابان شلوغ هر روز سینمای من باشد من سالهاست پشت این ویترین خشک شده ام اینها درد من است من تنهامانکن این ویترینم
سهراب میگوید زندگی جیره مختصری است ... مثل یک فنجان چای ... وکنارش عشق است ... مثل یک حبه قند ... زندگی را با عشق، نوش جان باید کرد گاهی اما زندگی جیره ای از درد است مثل یک قهوه ی تلخ بی نسیب از قند است گاهی این زندگی...
پزشکان اصطلاحاتی دارند که ما نمی فهمیم ما دردهای داریم که آنها نمی فهمند نفهمی بد دردی است خوش به حال دامپزشکان!
درد دارد همیشه دل کندن درد دارد تمام پایان ها
برای بعضی درد ها نه می توان گریه کرد ... نه می توان فریاد زد ... برای بعضی از دردها... فقط می توان نگاه کرد و شکست ...
هم دردی و هم دوای دردی
درد بی درمان شنیدی ؟ حال من یعنی همین ! بی_تو_بودن_درد_دارد می_زند_من_را_زمین
از درد ناله کردم و دَرمان من نکرد گویا دلش بِدَرد منِ ناتوان خوشَست...
گفتم مادر! گفت جانم گفتم درد دارم! گفت : بجانم گفتم خسته ام! گفت: پریشانم گفتم گرسنه ام! گفت : بخور از سهم نانم گفتم کجا بخوابم! گفت: روى چشمانم اما یکبار نگفتم ! مادر!، خوبم ، شادم…! همیشه از درد گفتم و از رنج.. جوانی ات رو با بچگی...
درد بر من ریز و درمانم مکن زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
چشم از قلب شڪایت ڪرد گفت : توعاشق میشوے ومڹ اشڪ میریزم ... قلب گفت: تو نگاه میڪنے ومڹ دردمیڪشم !
تمام درد من این است که … تو هرکاری هم که انجام دهی، بازهم برای من بهترینی ️
پرنده ها هرگز دیرشان نمى شود. هیچ سگى ساعتش را نگاه نمى کند. و گوزنها نگران فراموش کردن تولدها نیستند! فقط انسان، زمان را اندازه مى گیرد. و ساعت را اعلام مى کند. و به همین دلیل فقط انسان است؛ که از ترسى فلج کننده، رنج مى برد! ترس تمام...
جلو من از درد حرف نزن. زندگی من پر از لجبازی های بین من و خداست...
رنج، رسوایی، جنون، بی خانمانی داشتم مرگ را کم داشت تنها، سفره ی رنگین من!
دلتنگی مثل یه چاقوی کند میمونه نمیبره ولی خیلی درد داره...
تقدیرمن این است ڪه با درد بسازم از این دل نامرد دلی مرد بسازم...
خواستم باور کنم که میشود مردم اینجا را با حرف مداوا کنم اما آنها دردشان را دوست دارند و گویا به آن زخم احتیاج دارند تا هرشب با ناخنشان روی آن را بخراشند.
دیگر به راستی می دانم درد یعنی چه. درد به معنی کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود. درد بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دل انسان را درهم می شکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد بدون...