سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
روباه گفت:بذار یه رازی و درِ گوش ات بگم:فقط از طریق دریچهٔ قلبه که یه نفر می تونه درست همه چیزو ببینه!چیزای مهم از دید چشمها مخفی اند . . ....
تو...مگو ترین راز منی!نِگهت میدارم،سخت!نِگهت می دارم،دشوار!نِگهت میدارم،در آغوش!نگاهم کن گاهی...دل خوش می شوم به همین!...
شب!این موجود چیره دست؛که جنس اش، تماماً از دلتنگی ست.مُهر سکوت بر لب انسان ها زده وامان آن ها را حلق آویز می کند.شب! این موجودِ پرفریب؛هزاران نغمه یِ متناقضِرنج و شادیرا درونش گنجانده است.شب!این موجود رنجور؛رازی را در تاریکیِ سینه اش،پنهان کرده است.رازی که در نظرِ هر فرد با فرد دیگر،زمین تا آسمان فرق دارد..!...
به چشمهایت نگاه که می کنمانفجاری در من هیجان می گیردو راز خنده هایماناز عشق لبریز می شود.همیشه به چشمهایم نگاه کنچشمانم در چشمهایت لبریز که می شودعشقتا استخوانهایمان جا باز می کند.مرا به چشمانت وابگذارخنده هایمدرتو ناتمام است.مرا به عشقت ببخشماه تمام من....
دور از نوازش های دست مهربانت..دستان من در انزوای خویش تنهاستبگذار دستت راز دستم را بداندبی هیچ پروایی، که دست عشق با ماست...
محبوبِ منامروز آرام در گوش آسمان آبی نجوا کردمدر گوش گلهای کوچک حیاط رازی گفتمو برای گنجشک های روی درخت حرفهایی زدمو از خدای بهار خواستم با بهار حال خوب بیاورد کهما کشتی شکستگان خسته ایم و جز امید به لطفِناخدای هستی،هیچ کس را امید رسیدن به ساحل امن نیست.همه ی این حرف ها را با قطره های اشکم به نسیم بهاری گفتم تا برایت بیاورد که بدانی دوستت دارم و دلتنگم ...هر نوازش نسیم بوسه ای ست که برایت فرستاده ام.میان تمام خبرهای بد کاش تو خب...
نمی دانم در آسمان نگاهت چه رازی نهفته که از همان نگاه اول برایت تب کردممرا مبتلا کرده ای به خودتدرکویر سوزان قلبم عشق توجاری ستنگاه عاشقانه ات دریای طوفانی دلم را آرام می کندحرف های عاشقانه ات پرنده ی خیالم را به بام خوشبختی پرواز می دهدچقدر خوشبختم من که مبتلای توام...
از روز ازل،زن را با راز آفریدندو مرد را،برای نیازاین راز و نیاز با هم درآمیختندو عشق متولد شدمحبوبه شب...
“پاییز می رسد که مرا مبتلا کندبا رنگ های تازه مرا آشنا کندپاییز می رسد که همانند سال پیشخود را دوباره در دل قالیچه جا کنداو می رسد که از پس نه ماه انتظارراز ِ درخت باغچه را برملا کنداو قول داده است که امسال از سفراندوه های تازه بیارد، خدا کنداو می رسد که باز هم عاشق کند مرااو قول داده است به قولش وفا کندپاییز عاشق است، وَ راهی نمانده استجز این که روز و شب بنشیند دعا کندشاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل هایک فصل را...
چشمهای تو..... چشم های تو به دیوار بلند باغ عشقروزن سبزی ستکه من از آنجا در لحظه مشتاقیبه درون می خزم آهسته.....و با دامنی از سیب سرخ راز باز میگردم ........
دل روشنی دارم ای عشق!صدایم کن ...از هر کجا می توانی...صدا کن مرا ...از صدف های سرشار باران..صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن...ِصدایم کن از خلوت خاطرات پرستو!بگو پشت پرواز مرغان عاشق ...چه رازی ست؟بگو با کدامین نفس...می توان تا کبوتر سفر کرد؟بگو با کدامین افق ...می توان تا شقایق خطر کرد؟...
آقای جناب ... !گهگاهیزن قصه ات رابانویِ منصدا کن !گاهی با عجلهاسمت را که میگویدآرام بگوجانم ؟بعد می بینی چه با شرم می گویدجانت سلامتگاهی بی هیچ دلیلی برایششکلات بخرکنارش بنشین و تماشا کنبانویی را که ذوق می کنداز همان شکلاتی که باور کنشیرینش بیشتر بخاطرِدستانِ توست.آقای جناب ... !بیا یک رازِ زنانه را برایت فاش کنم :دخترها بیشتر از هرچیزسادگی را دوست دارندیک سادگی پر ازشوق هایِ کوچک و رنگیهمین ... !...
سرانجام این عشقپیشکشِ رازهایت شد،ای ابرهای سرگردانحالا وقتِ باریدن استبر آفتاب گردان ها...
خورشیدبرای زنهاییبا رویاهای شکافتهچگونه از نورقصه خواهد بافت٬همانهاکه تمام شب رابا رازهایی سربه مهردر قلبشان٬به خاموشی گره زده اند...
به چشمهایت نگاه که می کنمانفجاری در من هیجان می گیردو راز خنده هایماناز عشق لبریز می شودهمیشه به چشمهایم نگاه کنچشمهایم در چشمهایت لبریز که می شودعشقتا استخوانهایمان جا باز می کند.مرا به چشمهایت وابگذارخنده هایمدر تو ناتمام استماه تمام من....
وقتی که رازی را آشکار کنی، شروع به درز کردن به همه جا می کند....
و عشقپنهانی ترین راز پاییز است...
ببخش که زبانم نچرخید بگویم دلتنگی امانم را بریده، که دوست داشتنت از عمیق ترین لایه های دلم برآمد، پرید توی گلوم و نتوانستم تحویلت دهم...من آدمِ دوست داشتن های پرسر و صدا نیستم...آرامم؛ ساکت؛ کمی خجالتی...این یادت باشد، آدم های آرام رازهای پرآشوب دارند و تو پرآشوب ترین رازِ منی؛ مَگوترینش...بی اجازه نفس میکشی، قدم میزنی، زندگی میکنی لا به لای تمام سکوت ها، نگاه ها و شعرهام......
بگذار گاهی جمله های عاشق کوتاه،از راز پنهان در سکوتت پرده بردارند...
درست شبیه مونالیزاآراممرموزپر حرفتو دوست داشتنے ترین راز جهانمے...
بدونِ فال رازم را فاش می کند،سُرخ ترین انار...
ساقه ی لادن در باد،وصیت نامه می نویسمبدونِ رازهایم...
امروز تصمیم بگیر بهترین ورژن خودت باشی؟؟؟؟؟بخواه باشی تا شب هم مراقب باش ورژن انتخاب شده ت باشیباور کن باووووور کنهیچ رازی وجود ندارهراز زندگی تو بی رازیش هستتو وقتی شاد باشیبخندیبرقصیشاکر باشیارتعاشت بالا میرهارتعاش که بالا برهتو مدار انرژیای عالی قرار میگیریتووووووو خالق زندگیتییادت نره چقدر توانمندیامروزرا روز کودک درونت باش وشاد باشامروز حال دلِ من عالی است. من برای قهرمان شدن در داستانِ زیبایِ زندگی آمده ام ...
راز انجام دادن هر چیزی اینست که باور داشته باشید می توانید آن را انجام دهید. هر چیزی، تا زمانی که باور داشته باشید....
امروزبوسه ی جوانه ای راروی ساقه ی غمگین زمستان دیدمدلم آرام شدمثل درختی که باد،راز دلش را برایش فاش کرده است امروز دلم خواست شماره ی بهار را بگیرمسلام کنمحالش را بپرسمو بگویم کی از راه خواهی رسیدمیخواهم کوچه را آب و جارو کنم... امروز دلم خواست لبخند بزنمدلخوش باشم به صدای غلغل سماوردلخوش باشم به سلام مادردلخوش باشم به عطر گرم چایامروز دلم خواست برای غم کاری کنمبگویم خبر داری ...
تنها تو بودی که می خواستمغروب را برایت زیبا کنمو رازهایم را بدانیو رازِ رازهایت را بدانم،می خواستم آینه ام باشی که هروقت زیبایم در تو بنگرمو زخم هایم را پیدا کنم...می خواستم اجاق تو را گرم کنممادر پسرت باشممادر دخترتوارث کتابخانه ات،می خواستم برایت ترانه بخوانموقتی پرنده ای در شعرت تخم می گذاشتو لانه اش را گم می کردو تو اندوهگین میشدی،می خواستم بر تو ببارموقتی جنگلی در دلت آتش م...
جاودانه ترین راز جهان، قابل درک بودن آن است....
گویی چرا مکاشفه بر راز می کنی چیزی مگو آب ز سرها گذشته است...
اگر کسی برای ما بسیار ارزشمند باشد، باید این راز را از او پنهان کنیم، چنان که گویی جنایتی را پنهان می کنیم.این واقعیت خوشایند نیست اما حقیقت دارد ؛ آدمها طاقت مهربانی بسیار را ندارند....
هر کسی عشقی نهان دارد سراسر رمز و رازرمز من تو راز من تو عشق پنهانم تویی ️️️...
از دوست جدید رازت را پنهان کناز دشمن قدیمی که طرح دوستی دوباره با تو ریخته خنجرت راچون اولیباورت را نشانه می گیرددومی قلبت را !...
.تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهت ... ️️️...
سربازتوام...شاه توئئ..فیل نیازاستیک خانه جلوترمن قلعه ی دیدارتورا ...فتح نمودمپنج خانه جلوتریک رازمیان من وتو....گوشه نشینمیک خانه به چپ.....چپسر..خم ..ھمه درحسرت دیدار رخ توسه خانه جلوتریک اسب نیازاست.......که رخ راببرد پیششش خانه جلوترسربازتوام..امرنما..راست رخ اوستیک خانه به راست...راستیک اسب نیازاست..به چپ قلعه ی دشمنسه خانه جلوترسربازتوام..راه وزیر .بازنمودمیک کیش..به دشمناکنون که وزیر است ..رخ است وشه دشمند...
این حقیقتی شگفت انگیز است که هر انسانی راز و معمایی عمیق برای دیگران است....
یکی از رازهای زندگی اینست که تمام چیزی که ارزش انجام دادن دارد، چیزی است که برای دیگران انجام می دهیم....
تو بگو دل!که به آهنگ دلت ساز کنمتو بگو عشق!که من عاشقی آغاز کنمتو بگو راز!که من بشکنم این قفل سکوت سرصبحت !به تو ای محرم دل باز کنم️️️️...
پست ترین انسانکسی است که راز دوران دوستی رابه وقت دشمنی فاش سازد......
راز جلو افتادن، آغاز کردن است....
در ملتقای الکل و دودآنگونه مست بودمکه از تمام دنیاتنها دلم هوای ترا کرده بودمی گفتم این عجیب استاینقدر ناگهانی دل بستناز من که بی تعارف دیریست زین خیل ور شکسته کسی رادر خورد دل نهادن پیدا نکرده ام!تب کرده بود ساعت پاییزی اموقتی نسیم وسوسه ام می کردعطری زنانه در نفسش داشتمی گفتم این نسیم، بی تردیداغشته با هوای تن توستوین جذبه ای که راه مرا می زندحسی به رنگ پیرهن توست. آنگونه مست ب...
اگر در آسمان باشی پر از پرواز خواهم شداگر در انتها باشی پر از آغاز خواهم شدتو از آن کلبه ی چشمت نگاهی بر دل من کنببین از سحر چشمانت پر از اعجاز خواهم شدتو با موج نفسهایت مرا غرق نوازش کندر اعماق وجود خود پر از یک راز خواهم شدمرا با لحن شیرینت فقط یک دم صدایم کن از آن لحظه پر از ساز و پر از آواز خواهم شد......
سرنوشت را باید از سر نوشتشاید این بار کمی بهتر نوشتعاشقی را غرقِ در باور نوشتغُصه ها را قِصه ای دیگر نوشتاز کجا این باور آمد که گفتگر رَود سَر برنگردد سرنوشتگل بکاریم از دل گِل گُل بَرآریمدر زمستان در بهاران زیرِ بارانگل بکاریم گر بخواهیم گر نخواهیمباغبانِ روزگاریم سرنوشت را باید از سر نوشتشاید این بار کمی بهتر نوشتعاشقی را غرقِ در باور نوشتغُصه ها را قِصه ای دیگر نوشتاز کجا این باور آمد که گفتگر رَ...
مُهم ترینرازِ زندگی من دوست داشتنِ توست که به جز تو به هیچ احدالناسینخواهم گفت..!️️️️...
همهى ما در زندگی رازی ناگفتنی داریم، تاسفی چاره ناپذیر، رویایی دست نیافتنی و عشقی فراموش نشدنی ......
هر روز بیش از پیش به این راز پی می برم که تو دنیای من هستیولنتاین مبارک عشقم...
راز یک خانواده خوشبخت این است که اعضای خانواده یاد گرفته اند که به یکدیگر عشق بورزند...
زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ...
در جوی زمان ، در خواب تماشای تو می رویم.سیمای روان ، با شبنم افشان تو می شویم.پرهایم ؟ پرپر شده ام. چشم نویدم ، به نگاهی تر شده ام.این سو نه ، آن سویم.و در آن سوی نگاه ، چیزی را می بینم، چیزی را می جویم.سنگی میشکنم، رازی با نقش تو می گویم.برگ افتاد ، نوشم باد: من زنده به اندوهم. ابری رفت، من کوهم: می پایم. من بادم: می پویم.در دشت دگر ، گل افسوسی چو بروید، می آیم، می بویم...
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفتچه سخنها که خدا با منِ تنها دارد ......
عینکیبودنِاورازظریفیداردشیرمحبوسنباشدهمهراخواهدکشت!...
به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذارجواب داد فلانی ازان ماست هنوز...