جلو من از درد حرف نزن. زندگی من پر از لجبازی های بین من و خداست...
رنج، رسوایی، جنون، بی خانمانی داشتم مرگ را کم داشت تنها، سفره ی رنگین من!
دلتنگی مثل یه چاقوی کند میمونه نمیبره ولی خیلی درد داره...
حسادت احساس وحشتناکیه. به هیچ کدام از رنج ها شبیه نیست. چون هیچ شادی و یا حتی غم واقعی تو حسادت وجود نداره. فقط رنج میده و بس. نفرت انگیزه!
تاکسی های سالخورده تا کارگاه اسقاط کار می کنند کارگرهای معدن تا فروریختن سقف آواز می خوانند و آدم های عاشق تا پایان دنیا رنج می برند . . .
ما حتی به دنبال خوشی هم نیستیم، تنها میخواهیم قدری کمتر رنج ببریم.