از رفتنِ پاییز غصّه نخور زمستان برای ما دلتنگ ها فصلِ زیباتری ست باران نمی بارد تا بویِ هیچ خاطره ای بلند نشود
بانو بهار برای قامت تو سبز می شود پاییز از شرم نگاهت میریزد ️تابستان تب چادرت را دارد و زمستان از نبودنت یخ میزند
آذر همان دخترِ عاشقِ سر به هواست! که بین عشق پاییز و زمستان بلاتکلیف میسوزد.. گاهی با گرمایِ پاییز؛ گاهی با سوزِ زمستان..
دلم یک زمستان سخت میخواهد یک برف یک کولاک به وسعت تاریخ که ببارد که ببارد که ببارد و تمام راهها بسته شوند و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی و بمانی …
شاید زمستان فصل بهتری برای آمدن باشد بیخود گول ظاهر عاشقانه ی پاییز را خورده بودیم
زمستان سرد نیست درد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !
زمستان که بیاید اوضاع بهتر مى شود کسی به دو عاشق که از سرما یکدیگر را بغل کرده اند کاری ندارد …
آهای زمستان حواست جمع باشد که دور تو و تمام عاشقانه هایت را خط خواهم کشید اگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند . . .
من عاشق زمستانم عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سُر نخوری که گونه هایت از سرما سرخ شده است سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای دست هایت در جیبت به هم مچاله شده معصومانه به زمین خیره ای چه قدر...
از پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد نمیدانم از برف است یا از تنهایی برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند به...
حرف تازه ای ندارم فقط زمستان در راه است. کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ، شاید یادت بیفتد جیبهایت را که وقتی دستهایم مهمانشان بودند !
نیامدی و نچیدی انار سرخی را که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد نیامدی و ترک خورد سینه ی من و آه چقدر یک شبه یاقوت سرخ ارزان شد
یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم , که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر
بوی یلدا را میشنوی؟ انتهای خیابان آذر... باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان.. قراری طولانی به بلندای یک شب.. شب عشق بازی برگ و برف... پاییز چمدان به دست ایستاده! عزم رفتن دارد... آسمان بغض کرده و میبارد. خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست... کاسه ای...
چنین با شور و نغمه ،شعر و دستان خرامان می رسد از ره زمستان شمردم من ز چلّه تا به نوروز نمانده هیچ؛ جز هشتاد و نه روز ! کنون معکوس بشمارید یاران که در راه است فصل نوبهاران ..
بیائید تا در بلندترین فرصت شبانه از هزار رنگی پاییز به یک رنگی زمستان برسیم یلدا مبارک
صدای تیک تاک ساعت می آید زمان می گذرد و یلدا دستهای پاییز را در دستان زمستان می گذارد کاش یلدا فکری به حال دستهای ما می کرد . . .
یک قدم مانده به یلدا به شبی خاطره انگیز و بلند به سفیدی زمستان و اناری که دلش قصه یک رنگیست . . . یلداتون مبارک
چه سخاوتمند است پاییز که شکوه بلندترین شبش را عاشقانه پیشکش تولد زمستان کرد زمستانتان سفید و سلامت . . . یلدا مبارک
یک روزی که خوشحال تر بودم یک نقاشی از پاییز میگذارم که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست زندگی پاییز هم می شود رنگارنگ از همه رنگ بخر و ببر
فرقی ندارد روزهای تابستان یا شب های زمستان بی تو همه چیز طولانیست
این بوسه یعنى بخواب تمام زمستان را آغوشم پُر از بوى بهار است... ️️️
تو که رفتی همه ی مزرعه ها خشکیدند باغ من بعد تو صد جعبه زمستان داده...!
جمعه به جمعه فصل به فصل سپری شد.. اکنون ما مانده ایم با زمستانی سرد و جمعه هایی دلگیرتر که نمی دانیم دلتنگی های دل بخار گرفته را به گردن کدام یک بیاندازیم…