متن سیامک عشقعلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سیامک عشقعلی
تو می خوابی و من بیدارم هر شب...
شبیه ابرها می بارم هر شب...
کسی اینجا پر از بغض و جنون است
سکوتم ضجه ای با رنگ خون است
پر و بال مرا این زخم بسته
دلم از دست آدم ها شکسته...
شکستند اعتماد و باورم را
در آغوشت بگیر...
نگاهم کن چه دردانگیزم امشب!
که از ویران شدن لبریزم امشب...
ندارم تحفه ایی جز شعر و گریه
ببخش ای ماه من بی چیزم امشب!
به قصد گریه با خود می نشینم
به قصد گریه برمی خیزم امشب
من آن اشک غریبی های تلخم
که از چشم خدا می ریزم...
ای سرخی لب های تو صد پنجره خواهش
در پیچش موی تو نشسته به کمین شعر
با آینه ها ناز نکن! دل به دلم نیست...
از لحن دل انگیز تنت مست شد این شعر!
«سیامک عشقعلی»
همایش تجلیل از برگزیدگان مسابقه عکس «از عاشورا تا اربعین» انجمن کیک بوکسینگ دانشگاه پیام نور برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، همایش تجلیل از برگزیدگان مسابقه عکس «از عاشورا تا اربعین» انجمن کیک بوکسینگ دانشگاه پیام نور به ریاست تورج عنصری برگزار شد. در این همایش که در محل...
شده جمعی به تو دیوانه بگویند هرروز؟
شده در خلوت خود گریه کنی با دیوار؟
شده یک شهر ندانند چه دردی داری؟
شده هرلحظه بمیری وسط این تکرار؟
«سیامک عشقعلی»
من؛ و خیال مهربانت، خدا...
آمده ماه به شب شعر من!
هرچه که می نویسم... آری تویی،
خاص ترین مخاطب شعر من!
«سیامک عشقعلی»
می آیی و هر لحظه به هر یک گذر از من،
دل می بری ای دلبر پُر شور و شر از من
جوری شده ام بنده ی زیبایی ات، این بار
اصلا نپذیرد دلم اما، اگر از من...
شاهین غرورم شده جلد خم مویت
کندی تویِ بی رحم مگر بال...
چیزی نمانده تا نور
تا فتح این تباهی
ای قهرمانِ قصه
برخیز از سیاهی!
در غربتت بسوزان
بود و نبودها را
جاری شو تا ببینی
پایان رودها را
خورشید نبض دارد
تا وقت هست برخیز!
هرجور شد بجنگ و
با هر شکست برخیز!
غم هیچِ هیچِ هیچ است
وقتی بزرگ...
مهر تو از دلم
یک لحظه کم نشد
این اربعین گذشت...
امسال هم نشد!
دلتنگ صحن تان
عمری سروده ام...
نالایقم قبول!
تاریک بوده ام...
آغوش لطفتان
گویا مرا نخواست...
این کمترین هنوز،
دلداده ی شماست!
مظلوم کربلا!
آقای خوب ما!
ای کاش زودتر
دعوت کنی مرا...
دعوت کنی مرا...
در کوچه ی معشوق مرا راه ندادند!
کم بوده ام انگار! نشد! آه... ندادند...
این شاعر بی چیز چه می خواست که آن ها
از کیسه ی لطف و کرم شاه ندادند!
در حسرت دیدار چه شب ها که شکستیم...
از پنجره، یک خنده ی کوتاه ندادند!
دلسوخته ها عادتشان...
در غربت آیینه خواهد سوخت قلبی
که دوست دارد مثل یک پروانه باشد
عاقل نمی فهمد غم دلخسته ها را
دیوانه باید همدم دیوانه باشد...
«سیامک عشقعلی»
آخر سال بود و هوای عید...
از زمستان، در کوچه و روی کوه های اطراف
کمی برف می توانستی ببینی!
رسم بود چندروز به عید مانده، برنج می پختند،
برای تازه عروس ها عیدی می آوردند،
لباس نو می پوشیدند! خلاصه آخر سال یک جور دیگر بود برای همه!
مدرسه...
ما باز می آییم...
آبی تر از دریا!
از کوچه ی دیروز
همراه با فردا!
با وسعتی از نور
با آسمانی شاد!
هم شوق با بوسه،
از هرچه غم آزاد!
با چشمه ها هم فصل
با رویشی پربار!
ما بازمی آییم
با عطرِ گندم زار!
در انتهای شب
اندوه مغلوب...
علت زیستن ما و شماست،
هدیه ایی هست و از سمت خداست.
عاشقی کن که زمان می گذرد
عشق از خوب ترین دغدغه هاست!
«سیامک عشقعلی»
سیامک عشقعلی، شاعر و نویسنده ایرانی است. او در سال ۱۹۸۹ در شهرستان بیجار (کردستان) متولد شد. سیامک عشقعلی از دوران کودکی به نوشتن علاقه مند شد و بعدها آثار خود را در شبکه های اجتماعی منتشر کرد. عشقعلی با آثار خود در دسته های شعر و داستان شناخته می...
می ترسم فتح الله! تاوان داره! بیچاره نشیم؟
تو فکر می کنی من قلبنا راضی هستم؟ نه به پیر! نه به پیغمبر! ده آخه نمی بینی مگه؟ سی و خرده ایی سن داریم،
هنوز چوپون میرزا هستیم! اگه الان تمومش نکنیم یه روز هم باید گوسفندای سلیمان رو ببریم چرا!...
اسم مرا پرسید... بوسیدمش!
( آری دلم لرزید! بوسیدمش! )
وقتی تمنا در دلم شعله زد...
وقتی کسی نشنید بوسیدمش!
بوسیدمش وقتی که شب می رسید
با صبح و با خورشید بوسیدمش!
زیبای من آیینه را فتح کرد
چون ماه می تابید بوسیدمش!
دنبال او افتادم و آخرش
تا خسته...
او حرف می زد... من ولی محو صدایش...
می ریخت دور از چشم او قلبم برایش...
زیبایی اش در واژه هایم جا نمی شد!
انگار می رقصید باغی با هوایش...
بالا بلای من به قدری ناز دارد
یک شهر می میرد برای اعتنایش!
هرچند از او مهربان تر نیست اما...
آخرش هر بخت از خواب خودش پا می شود
قفل های بسته ی هر قصه ای وا می شود
می رسد یک فصل سرسبز از شکفتن... آخرش،
عشق پایان قشنگ رسم دنیا می شود!
«سیامک عشقعلی»
چه اکنونی از این زیباتر ای زیبا که هستی
نیازی با تو به خورشید و به فردا ندارم
برای زنده بودن، زندگی کردن، نمردن
دلیلی بهتر از عشقت در این دنیا ندارم!
«سیامک عشقعلی»
با توجه به اشعار، نوشته ها و تفکرات در آثار سیامک عشقعلی، می توان گفت که او به طور قابل توجه ای به مسائل انسانی می پردازد. در آثار او، عشق، خواب، رویا، زمان، مرگ و زندگی و سؤالات فلسفی و معنوی به عنوان موضوعات اصلی مورد بحث قرار می...
اگر دیوانه در دیروز بودیم
شدیم امروز عاقل های تنها
صدف ها می روند از موج با موج
در آخر سمت ساحل های تنها
نوشتی: چیست فرق ما؟ نوشتم:
چه می دانی تو از دل های تنها؟
«سیامک عشقعلی»
امروز می خواهم هوایت را ببوسم
پروانه باشم چشم هایت را ببوسم
اسمم چه زیبا می شود با لحن نازت
انگار می خواهم صدایت را ببوسم
رد می شوی از خواب هایم گاه و بی گاه
یکبار باید جای پایت را ببوسم
با یک نگاهت هم دلم شاد است از...