. در دل بینوای من عشق تو چنگ می زند شوق، به اوج می رسد صبر فرود می کند ...
صبر، عنصر اصلی موفقیت است.
روزه ی امروز من هم وقت افطار ش رسید انتهای روزه ی صبر م ز افطار ت کی است؟ .
عطسه هایم عرصه ی پاییز را پر کرده است حرف رفتن می زنی هی صبر می آید فقط
ولی هرکی یه صبری داره، صبرش تموم شه،خسته شه میره حالا هرچقدم که عاشق باشه
«عشق» روح است، پس از مرگ، نمیفرساید عشق، سلطان جهان است -که میفرماید عشق مانند کلیدی ست که در یک لحظه میتواند در قلب همه را بگشاید! او نگهبان جهان است، حواسش جمع است! مثل چشمی ست که دارد همه را میپاید! هرکه پرسید که : «عاشق شده ای...
صبر و شکیبایی، کلید اصلی در هر موقعیتی است.
به صبر اعتماد کن... عدم قطعیت را با آغوش باز پذیرا باش.. از زیبایی انتظار لذت ببر... وقتی هیچ چیز قطعی نیست، پس همه چیز ممکن است...
تکلیفم را روشن کن... به صبر آمدنت بنشینم یا به تحمل نیامدنت؟
جدایی صبر میخواهد،نه من دارم نه تو داری نه من مانندِ مجنونم،نه تو مانند لیلایی
"در هند: اگر شوهر خود را فیل چاق بنامید، می تواند از شما طلاق بگیرد" - اینجا از خرس گنده و نر خر تا راسو میگن ولی خب مهریه صبرو زیاد میکنه
جانم به لب آمد! عجب صبری تو داری؛ وقتِ دیدار کو شانه ات؟ دیوانه ات مانده میانِ بغض و رگبار چون آخرش عاشق؛ سرش یک شانه می خواهد نه دیوار تو ماه پیشانی؛ چرا در آسمانم نیستی؟
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم...
عشق یعنی مادر صبر یعنی یک زن مهر یعنی دختر نور یعنی خواهر هر چه هستی... عشق،صبر،مهر یا نور روزت مبارک ای عشق، ای صبر ،ای مهر ،ای نور
مادرم برای عشق بی شرطت، صبر با ارزشت، گرمای فوقالعادهات و حمایت بیپایانت ممنونم. تو فرشته منی مادرم. روزت مبارک
من از تبار بهمن ماهم که آسمان دلش پر از ابرهای مهربانیست و از سقف آسمانش ترانہ ترانہ احساس میبارد من زاده زمستانم عجین شده ام با برف و سرما زنده به سکوت و زاده صبر کہ قرار بستہ ام زین پس زیر آن سپیدار بلند روی آن تپه ی...
رسیدن به تو هرچقدر هم که سخت باشه و طول بکشه، من صبر میکنم... چون این عشق ارزشِ موندن رو داره...!
مادر نوشته میشود اما.. عشق خوانده میشود. صبر خوانده میشود. محبت خوانده میشود. و دلیلی برای ادامه ی زندگی خوانده میشود. مادر نوشته میشود. و تو میتوانی با همین کلمه ی چهار حرفی زندگی را معنا کنی..
ای صبا حالِ جگر گوشهٔ ما چیست بگو درد ما را به جز از صبر دوا چیست بگو
بر عشق تواَم نه صبر پیداست نه دل بی روی تواَم نه عقل برجاست نه دل این غم که مراست کوه قافست نه غم ... این دل که تو راست سنگ خاراست نه دل
خدا کند یک اتفاق خوب بیافتد وسط زندگی مان آری همین جا وسط بی حوصلگی های روزانه مان، نگرانی های شبانه وسط زخم های دلمان آنجا که زندگی را هیچ وقت زندگی نکردیم یک اتفاق خوب بیافتد انقدر خوب که خاطرات سالها جنگیدن و خواستن و نرسیدن از یادمان برود...
هنوز دیر نیست؛ هنوز صبرِ من به قامتِ بلندِ آرزوست ...
آدم ها را لبریز نکنیم ! همیشه نمی شود نادیده گرفت ! آستانه ی تحملِ هرکس ، اندازه ای دارد ! هر آدمی از یک جایی به بعد ، خسته می شود ، از خوب بودن ، دست می کشد ، قسمت هایِ آزار دهنده ی زندگی اش را جدا...
مُحکم وقوی باش.. روزهای خوب خواهند آمد... باز میشه این در صبح میشه این شب صبر داشته باش....