متن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه
دهانم را دوختی !
حرفی با تو نزنم
اما نمی دانستی که چشم های من
زبان من است
و من با چشم هایم
عشق را فریاد می زنم
مجید رفیع زاد
تو رفتی و قلم را با خودت بردی
و من ماندم
با یک دفتر خالی
و ذکر لب
که جانم کاش که بودی
مجید رفیع زاد
هلال ماه می شوند
عاشقانه هایم
بر چشمان شب
چامک
دیگر رنگی ندارد !
حنایت را می گویم
حتی اگر تمام شهر را
حنابندان کنی ؛
دیگر روشنی بخش
قلب عاشقم نیست
چشم هایت را می گویم
حتی اگر آن را
به رنگ آبی دریا کنی ؛
بگذار سهم من از تو
تنها پریشانی گیسوانت باشد
که تا ابد قلبی...
عصر جاهلیت
بهترین زمان برای
پرستیدن چشم هایت بود !
کسی مرا کافر نمی خواند
جایی که همه مشغول
پرستیدن خدای خود بودند
من از چشم های تو
به خدایم می رسیدم
مجید رفیع زاد
و دستامو به دستات می سپارم
چه خوبه! خوبه حال تو کنارم
بهت این قول رو میدم همیشه
کنارت باشم و تنهات نذارم
تو پیشم هستی و آرومم اما
همون اندازه واسه ت بی قرارم
تموم سال شد سبز از حضورت
با تو یک قرن تفسیر بهارم
به من لبخند...
قلاب کن جانم را به جانت، دستم را به دستت
در کنار تو حتی شب، آن قدرها هم شب نیست...
ارس آرامی
شب از نیمه که هیچ
از پسا نیمه هم گذشته و من
هنوز بیدارم...
چه بی اندازه دلتنگم امشب
و چقدر دامنه ی اندوهم، گستردگی دارد ...
صدای تیک تاک ساعت
همچون ناقوسِ بلندِ کلیسا
بر تمامِ وسعتِ سکوتِ شب، غلبه کرده
و من پُرَم از حجمِ سنگینِ نبودنش...
بس...
شانه ی احساس را بر سر تو می کشم
طعم خوش لحظه را ، با لب تو می چشم
مرغ دلم را ببین چگونه پر می زند ؟
خواب به چشمان من چگونه در می زند ؟
شعله ی شمع شبم دو چشم بیدار من
خواب که در می زند...
افطار می کنم
روزه ی عشقم را
به دعوت لبخندت
ردیف شعرهایم
صدای قدم های توست
بیا و با عشق بمان
من جانم را
برای قافیه
انتخاب می کنم
مجید رفیع زاد
تو اینجایی
لابلای نفس های شهر
هرصبح...
من اینجایم
لابلای نفس های شهر
بی تو...
تنهایی تلخ...
امشب ماه کدام آسمان شدی که من...بی مهتاب نگاهت...لالایی زنجره ها...بگوشم شیون تنهایی کوچه هاست...
تنهای تلخ...