متن عاشقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقی
[بسم الله الرحمن الرحیم]
دل به تو دادم و چیزی جز نگاه تو از قاب عکست نصیبم نشد.
تنها کسی شدی که دل از من ربایید.
می دانی چرا؟
زیرا آهن ربای مهربانی و عشقت بد جور گیرا بود.
هرچند....
نگاهت کردم، نگاهم نکردی...
عاشقت شدم، عاشقم نشدی...
مهم بودی،...
ای خزان از عشق بالاتر چه میدانی بگو
رنگ زیبایت چه زیباتر چه میدانی بگو
گیسوانت سنگفرش عاشقان
عاشقان را عاشقی کردن چه میدانی بگو
کی تموم میشن روزای بی تو کی نمیبینم چشمای خیس ازچشمای تومن خیلی دورم نمیرسه به غم دیگه زورم
عاشقی را شرط اول ناله و فریاد نیست/
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست/
عاشقی مقدور هر عیاش نیست/
غم کشیدن صنعت هر نقاش نیست...
یک بوسه از آن لپ تو با ناز گرفتم
خود را که به آن راه زدی باز گرفتم
انگشت تعجب زده ات را که گزیدی
لب های خجالت زده را گاز گرفتم
از باغ لبت مست شدم مثل قناری
حتی سر تو مدرک آواز گرفتم
دارم زده موهای تو با...
دل اگر عاشق نباشد ساز می خواهد چه کار؟
بی تو این اشعار من آغاز می خواهد چه کار؟
با بنان خود چه زیبا می نوازی تو، ولی
شور شیرینم دگر شهناز می خواهد چه کار؟
در نگاهت با نگاهم حرف ها داری ولی
مرد عاشق در نگاهش راز می...
و من آهسته آهسته
آرام آرام
در لحظه ای که فکرش را هم نمیکردم
با نیم نگاه تو
با موهای پریشانت
و خنده های ریزت
از این رو به آن رو شدم
بله
من از دوباره متولد شدم
کجا بودی
کجا بودی؟
زندگیم
که این همه من ،سیاهی دیدم...
✍مهدیه...
🌿🌿
شاه بیت غزلم گیر دو چشمان تو شد
دل غمدیده ی من بند به زندان تو شد
روزهایم همه رفتند و غمت باقی ماند
چشم هایم به رهت مانده و گریان تو شد
همه جا پر شده بود از بدی و ظلم و جفا
خوبی و مهر و صفا...
پرسید: چند بار دیدیش که اینطور عاشق شدی؟
گفتم : یک دو نگاه
پرسید: چند وقت است گرفتارش هستی؟
گفتم : سالها
دیربازیست که با خیالت درحیاتم،
چه شعر های که از چشم هایت نگفته ایم جانان من!
بازگشتن تو مثل بارش برف در کویراست
همانقدر نا ممکن،اما چه بگویم؟
چه بگویم از عشق سرکوب شده در سینه ام
معشوقه تمام نوشته هایم؛ خبرت هست که هرشب در خیالم گیسوانت را می...
حکم رانی میکند غم بر دیار این دلم
چشم چرانی میکند دنیا به یار این دلم
اشک جاری میکند از بهر این دیوانه دل
حال او را هی گل الود میکند،تاریکه دل
در تنش آرامشی از جنس ناآرامی است
در نگاهش،در بنایش، ساختار، آلامی است
از صدایش اندکی آزردگی آید...
قلبم از آن تو
روحم از آن تو
ذهنم در یاد تو
این است عاشقی،
بغضم از فراقت
حرفم در نگاهت
جانم در صدایت
راهم در صفایت
و وجودم از برایت..
این است عاشقی..
زندگی میکنم از برای تو
عاشقی میکنم در هوای تو
گم میشوم در آغوشت
دستی کِشَم...
من اگر ساز کنم حاضری آواز کنی؟
غزلی خوانی و چون نغمهٔ دل باز کنی؟
بلدم ناز خریدن، بلدی ناز کنی؟
یا نشینی به ببرم شعرنو آغاز کنی؟
بلدم راز نگهدار شوم، راز بگو
بلدی راز نگهداری و دمساز کنی؟
بلدم با تو به دنیای دلت سِیر کنم
بلدی قفل...
بامن از احساس زیبایت بگو
ازپیامدهای رویایت بگو
در هوایم پر بزن بر یال شب
از دل خاموش تنهایت بگو!
واژه هایت تک به تک ای یاورم
میزند قوس و قزح درخاطرم!
می برد قلب مرا تا عاشقی.
من برای باتو بودن حاضرم!
گم شدم در ازدحام بی کسی
باتو...
عشق مثل گل به شاخه دیدن است
دست عاشق لایق بوسیدن است
شبنم اشکی بروی گل نشست
کاش میشد غصه را درهم شکست