متن عاشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشق
آه کشیدم و گفتم:
-کارمند مترو بودم، حقوقم بد نبود.
دیر و زود، کم و زیاد می رسید، می گذروندم. خداییش هم از زندگیم راضی بودم.
رفیقم پرسید:
-کارمند مترو بودی؟ یعنی نیستی دیگه؟
گفتم:
-نه راستش.
استعفا دادم.
پرسید:
-خب چرا؟
تو می گی راضی بودی از زندگیت!
گفتم:...
شیرین من! ای دلربا! ای خوب دلخواه!
خانم! ای کاشانی زیباتر از ماه!
یاس امین الدوله باشم کاش هرروز
وقتی که می آیی تو با لبخند از راه...
خوشبو کنم حال و هوایت را به شعری
خان دلم هستی و من یک رعیتم؛ آه!
زیبایی ات از حسن یوسف کم...
عشق اول!
عشق دوم!
عشق سوم!
عشق بی نهایتم...
دیگر عشق ها، پس از عشق اول، فقط برای پر کردن جای خالی همان عشق اول است! دیگر عشق ها فرع اند و عشق اول اصل است.
هدیه ی این عشق از نخست برایم سکوت و خاموشی و نگاه هایی عمیق...
شاید دلتنگی همان برادر بد صفت و جاه طلب عشق است که در نبود معشوق فرصت غنیمت می شمارد و بر قلب و جان عاشق حکم کشتار می راند .
زینب ملائی فر
در تنهایی هایم
رد پاهای کسی جا مانده است...
می شود فقط بگویی
کی آمدی؟چند وقت بودی؟اصلا کی رفتی؟که حالا همه ی تنهایی هایم درد
می کند....................................................
کتاب:یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتم
به قلم: مریم کنف چیان
هر چه می خواست
جوابم منفی بود
ناامیدش کردم
یک روز دیدم نیست!!!
چمدان بسته و رفته بود....
دلم را می گویم....
برگرفته از کتاب:یک شب از شانه های خدا هم طلبم را برداشتم
به قلم:مریم کنف چیان
سرم برای دوست داشتنت درد می کند
اما نگاه تو مرا دلسرد می کند
همیشه سوال من از خودم این است
چه کرده ام که برخورد سرد می کند ؟
کاری که می کنی نامش چیست می دانی ؟
همان که پاییز با برگ زرد می کند
نگو که می...
کمندِ زلفِ تو ، رقصان ؛ میانِ بادِ نوروزی
هرآن کس دید ، زلفت را ، روان شد ؛ سوی بهروزی
میانِ ظلمتِ شب ها ، چو از رُخ ؛ پرده بَرداری
دلِ تاریک عاشق را ، به عشقِ خود ؛ برافروزی
بیفروز ، آن چراغِ دل ، تو ای...
درست کنار ثانیه های بی قراری ام
کنار دل شوره های شیرینم
تو کنارم هستی ، در قلبم
و چه جایی بهتر از قلب یک عاشق
میدانی...؟
حتی اگر دنیا را داشته باشی
وقتی قلبی برایت نزند...
فقیر ترین انسانی...
تودر قلبم هستی محبوب زیبایم
قلب من خانه ی توست...
یاس من بودی ولی حالا تو کتمان میکنی
عشق خود را از همه مردم که پنهان میکنی
کل دنیا با من بیچاره دشمن بوده اند
دشمنان را دم به دم شادان و خندان میکنی
ما که از عشق تو در عالم نمونه بوده ایم
عاشقت را از چه رو گریان...
در مشرق جان، باد صبا مُشک فشان است
با رایحه ی عشق، به هر کوی وَزان است
از خنده ی گلهای بهاری، دلِ عاشق
سرمست چو بلبل به سحر، ترانه خوان است
آرزویم همه این بوده که یک شب تا صبح
یک دل سیر به چشمان تو من زل بزنم
خیره در مردمک چشم غزالت شوم و
در تب خواهش بوسیدن تو جان بکنم
پنجه در زلف پریشان و کمندت بکشم
و تو نزدیک کنی فاصله را تا بدنم
سرِ مجنون مرا...
شک ندارم که تسخیر شده ام
تصرف شده ی چَشم و مطیعِ نگاهش شده ام
افسون و پریشون، گرفتارِ فرطِ چشمانش شده ام
تسلیم و سَلاسَتِ پندارش شده ام
رام شده ام، فرمان پذیرِ گفتارش شده ام
دلداده و دلباخته ی کردارش شده ام
غرقِ دریای ژرفِ خیالش شده ام...
دلم بی تابه مثل ساحل امشب
هوا بارونیه! دریاست چشمات!
نگاهت می کنم، قلبم می ریزه
نمی دونی چقد زیباست چشمات!
تو بی من رفتی از رویام اما
هنوزم داشتنِ تو آرزومه
یه عمره حرف دارم با نبودت
یه عمره قاب عکست روبرومه
فراموشت شدم شاید ولی من
خودم رو...