باور نمی کنم که بخواهم بدون تو یک عمر را کنار کسی مُردگی کنم . . .
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
گفت این خاصیت مردار است عمر مردارخوران بسیار است
دستان تو️ بزرگترین تصمیمی است که تا آخر عمر گرفته ام
تمام عمر خندیدم به این عاشق به آن عاشق چنان عشقی سرم آمد که دیگر من نمی خندم...
در خزان عمر به دیدار تو نمی آید فرصت آه.
می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست!
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
تنها دو نفر به ما می اموزند :روزگار و اموزگار اولی به قیمت عمرمان دومی به قیمت عمرش روز معلم گرامی باد
آنکه به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش
زندگی عمر کردن نیست. بلکه رشد کردن است. عمر کردن کاری است که از همه حیوانات برمیآید اما رشد کردن هدف والای انسان است که عده معدودی میتوانند ادعایش را داشته باشند.
زندگی شطرنج است و عمر ما صفحه ی آن
امیدها شبیه هم نیستند دست یکی به آسمان چنگ می زند دست یکی به انسان دستهای انسان ها شبیه هم نیستند یکی خاک را به باد می دهد یکی عمر را انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند یکی زندگانی می کند یکی تحمل ...
اسمم که می آید کنارِ اسمت متولد میشوم عمرِ تازهای میگیرم ️
در آسمان خبری از ستاره من نیست که هر چه بخت بلند است عمر کوتاه است
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
می نوش که عمر جاودانی اینست خود حاصلت از دور جوانی اینست هنگام گل و باده و یاران سرمست خوش باش دمی که زندگانی اینست
در انتظار تو بنشستم و سر آمد عمر...دگر چه داری از این بیش انتظار از من؟
کاش میشد سرنوشت خویش را از سر نوشت ! کاش میشد اندکی تاریخ را بهتر نوشت ! کاش میشد پشت پا زد برتمام زندگی ! داستان عمر خودرا گونه ای دیگر نوشت ! ️
“ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آیینه بهشت اما آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها...
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده بسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت
گذشٖتم از تو که ای گل، چو عمر من گذرانی به کام من که نماندی، به کام ِ خویش بمانی