عزیزِ لحظه های من دلم شانه های امن تو را میخواهد چه کنم دل است و کارش عاشقی عشق کاری کرده به هر بهانه ای هوای تو کند...️
دلم باران دلم دریا دلم لبخندِ ماهی ها دلم اِغوایِ تاکستان به لطفِ مستیِ انگور دلم بویِ خوشِ بابونه میخواهد.. دلم یک باغِ پر نارنج دلم آرامشِ ترد و لطیفِ صبحِ شالیزار دلم صبحی ، سلامی ، بوسه ای عشقی ، نسیمی ، عطرِ لبخندی نوایِ دلکشِ تار و کمانچه...
قصه ی بهار که به اردیبهشت رسید؛ خداوند لبخند زد و، عشق را میانِ من و تو آفرید...!
و خداوند عشق و انتظار را با هم آفرید... این را من خوب می دانم! منی که از انتظار تو به عشق رسیدم....
می نویسم از عشق که چه حالیست به نقش می بندمش که چه زیباست غرق سیمای زیبایش می شوم چه حالیست..️ چشمانش چه زرق و برقی ست
عشق از تو آغاز می شود دختر! تویی که جان بخشیده ای به این همه عشق... موی بلند و گونه سرخت اگر نبود، دنیا اگر لبِ اناری و بلندی مژگانت را کم داشت، عاشق نداشتیم در جهان... حتم دارم قبل از تو احساسی وجود نداشت و خدا به وقت آفریدن...
دلبر جان لطفا بی اجازه بیا بی اجازه عاشقم شو بی اجازه نگاهم کن از آن نگاه ها که دلبرانه است عشق، بی اجازه اش قشنگ است...
این عمر پر از قصه ی سرگشتگی ماست ماییم که در هروله ی عشق غریبیم
دستی شو مرا بگیرلبی شو مرا ببوس..دلی شو مرا بخواه.. بگذار عشق نام دیگر تو باشد...️
سرانگشتانت را که می بوسم عشق جاری می شود در امتداد رگ هایم و شکوفه می دهد نگاهی که از عطر تنت جان گرفته است
ای کاش که امشب به درازا بکشد عشق چون موی بلندم که به دست تو کمند است..️ ️️️
از ماجرای عشقت، رو سفید بیرون آمدند، موهایم...
عشق را با تاری از روحم و پودی از جنس احساسم هم قد تن تو بافته ام تا انجماد وجودت را با دستان خودم پوشانده باشم.
شکست اگر دل عاشق به عشق خرده مگیر مگر گناه مسلمان به گردن دین است؟
تو مثلِ ️ دلبرهای بهار می مانی می خندی عشق جوانه میزند.
از عشق زیباتر بودن کنار کسی است که تو را نقطه به نقطه بلد است بلد است...!! زخمهایت را ببوسد روحت را نوازش کند اتش درونت را آرام کند در اوج غم آرامش را هدیه دهد بلد است...!! عشق بلد بودن میخواهد...
عشق برای من در چشمان تو زاده شد و من هنوز هم مست از لذت آن دمم...
تنهاییم را با تو قسمت می کنم پری رانده از آسمان و وامانده در زمین تقسیم کن شانه هایت را میان تمام کسانی که دوستشان داری وسهمی هم برای من کنار بگذار تنها پیرهن نخی توست که حجم گریه هایم را تاب می آورد و دلتنگی هایم را خشک برای...
آن صدای سخن عشق تویی ؛ که بگفتا حافظ : از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر...
عید تویی ... که تنها با لبخندی از تو عشق در قلبم شکوفه می دهد دستانت را به من بسپار تا تبسم خدا را ببینی ️️️
عشق را هیچ پایانی نیست... یار وقتی که تویی...️
عشق این است که اگر از تو بپرسند زندگی را انتخاب می کنی یا عشق را تو بگویی فقط او را که هم زندگی است هم عشق
نازنینم! نیک می دانم که عشق برایِ تو تویِ زیبایِ بی نقص، نه آب می شود نه نان! امّا برایِ من، منِ شیدایِ مجنون هم خون می شود، هم جان !
تُو همان ...؟️ حِسِ پاکِ خواستنى ...! که کنارت عشق را نفس مى کشم .....!!!