ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خورد برخیز فدای سرت/ انگار نه انگار تا لحظه ی بوسیدن او فاصله ای نیست ای مرگ / به قدر نفسی دست نگهدار
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
کم کن این فاصله را..عمرم فرصت ندارد پاک کن گونه هایت را..اشکت قیمت ندارد بنگر چشم بارانیم را..طاقت این همه محنت ندارد دل لب فرو بست و گرفت روزه سکوت..صحبت ندارد
نرسد دست تمنا چون به دامان شما می توان چشم دلی دوخت به ایوان شما از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست نیمه جانی است درین فاصله قربان شما
نه! وصل ممکن نیست همیشه فاصلهای هست اگرچه منحنی آب بالش خوبی است برای خواب دلآویز و ترد نیلوفر همیشه فاصلهای هست...
اگه حتی بین ما – فاصله یک نفسه – نفس من و بگیر برای یکی شدن – اگه مرگ من بسه – نفس من و بگیر ای تو همسقف عزیز -ای تو همگریه ی من – گریه هم فاصله بود گریه ی آخر ما – آخر بازی ی عشق –...
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی، آبتنی کردن دراین رود است وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ هیچ!
مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمیکند. وقتی توفان تمام شد، یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتّی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعاً تمام شده باشد. امّا یک چیز مسلّم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر همان آدمی...
گره کور شنیدی ؟ دل من با دل تو فاصله دور شنیدی ؟ تن من از تن تو
-سلام ای شب معصوم . میان پنجره و دیدن ؛ همیشه فاصله ایست . چرا نگاه نکردم ؟!…
این همه فاصله را نمی توانم تحمل کنم خوبِ من طاقتم کم است کم تحملم دارم اتمام حجت میکنم باید دستم را که دراز میکنم برسد به گونه ی زبر مردانه ات بازوی گرمت یا یقه ی پیراهنت بیش از این فاصله را تاب نمی آورم من کم تحملم