درانتظار بامداد اشک ریخته است فردا سهم ما عمرگمشده
من زخمی از دیروزم و بیزار از امروز وز آنچه مینامند فردا، ناامیدم
بلندای شب یلدای من باش طلوع روشن فردای من باش ولی فردا، خدا داند کجایی همین حالا، همین حالای من باش یلدایت مبارک عشق من
یه وقتایی نه میشه خوابید نه میشه بیدار موند، نه انگیزهای هست واسه فردا... نه آرامشی برای خواب ...
یادت باشه زندگی کوتاهه صادقانه عاشق باش و خالصانه رفتار کن شاید فردایی نباشه ، شاید فردایی باشه اما عزیزی نباشه ...
فردا برف و باران/ امروز من و خورشید/برهنه
همین یک لحظه را دریاب که فردا قصه اش فرداست
هر شب بدون بوسه جدا میشوی ز من انگار بر دهان تو فردا نوشته اند .
بِدونِ طُ فَردایی نیست
برای دیدنم پلی بگذار شاید فردا برگشتی
بلندای شب یلدای من باش طلوع روشن فردای من باش ولی فردا، خدا داند کجایی همین حالا، همین حالای من باش
نگران فردا نباش چون خدا زودتر از تو اینجاست
آرام بگیر در آغوشم فردا هم دوستت خواهم داشت شب برای بخیر شدن همین دو قلم را نیاز دارد
قدری حالِ خوبِ بی ترسِ فردا را آرزوست..
فردای بدون هم شدن نزدیک است
برایت بی الف خواهم فقط *فردای بهتر* را تو اما آرزو کردی *جهانم* بی الف باشد
خدایا... حساب آه کشیدن هایم را داری؟ من به امید عدالت فردای تو امروز لال شدم!
کسی چه می داند امروز آرزوی کدام دیروز است؟! و فردا در پس کدام کوچه تو را خواهم دید
امروز تموم شد و هرکاری تونستی کردی پس بذارش کنار و فکر کن فردا چطور یه روز قشنگ بسازی
شجاعت همیشه غرش کشیدن نیست. شجاعت گاهی صدای ساکتی است که در پایان روز می گوید فردا دوباره تلاش خواهم کرد
درد امروز من از فردایست کامید طلوعش نیست
فردا به خودم خواهی رسید حال و روزت دیدنیست …
مهربان باش شاید فردایی نباشد
خنده چاره اش پول بود/که ما نداشتیم/ از فردا خودمان را به دیوانگی زدیم و الان سالهاست مفت مفت میخندیم