شبیه کودکی لجباز و گریان شدم گاهی خدایا خوب میدانم ندانسته نفهمیده چه ها گفتم شکایت ها به درگاهت من آوردم ندانستم من آن حکمت نفهمیدم من آن علت به دنبال دوای درد بی دردم سر کوی و گذر در فکر چاره من بسی گشتم پریشان و سراسیمه گذشت از...
پریشان را شاعری گفت: وقتی کشید پَر ، شانه ات... شعر: حادیسام درویشی
در جهانی که پریشان شده گر آرامم تار و پود ِ دلم از مهرِ تو پیوسته هنوز..
آنقدر بزرگ شدیم که دنیا به حساب مان نیاورد همیشه قرارمان در خواب های پریشان بود تو چه می دانی طلبکارِ دنیا بودن یعتی چه؟! حالا برگشته ای از اتفاق چشمی که تکان خورد و شانه هایی که افتاد باور نکن خاک هر مرده ای سرد است هفت قدم که...
هر "شب" ای دل گفتگوی زلف جانان میکنی خود پریشانی و ما را هم پریشان میکنی.!
کاش "خیالت " هر"شب" مهمانم نبود این پریشان حالی و دیوانگی با " من" نبود...!
چه عطری دارد... گیسوی رهایت در هوایم پریشان کرده ای زلف و پریشانتر دل من...️
بی تو پریشانم ای جان️
پریشان می کنی، آهسته تر بانو دلم با موى تو️ سِرِ دگر دارد.!
صبح یعنی بغلم باشی و بیدار شوم و پریشان کُنَدَم مویِ بِهَم ریخته ات! ️️️
جمعه دختر مو بلند هفته است آبشار موهایش را که باز می کند حواس هفته پرت می شود بس که زیباست بس که پریشان است
این همه دلشوره افتاده است بر جانم چرا؟ من که امشب خوب بودم پس پریشانم چرا؟ باز هم از پنجره رفتم نگاه انداختم آسمان صاف است پس من خیس بارانم چرا خانه ام سقفش چرا اینقدر پایین آمده؟ بین این دیوارها درگیر زندانم چرا؟ من که با هر خاطره یک...
من خلق شدم تاڪہ پریشان تو باشم دیوانہ وسرگشتہ و حیران تو باشم گفتم: تو جهانے! ڪہ بدانے ! ڪہ بمانے آغوش گشودم ڪہ جهانبان تو باشم️ ️️️
پریشان باد زلف او که تا پنهان شود رویش که تا تنها مرا باشد پریشانی ز پنهانش !
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار!
این روز ها روح و روانم به شدت افسرده است ! غم دوریت از یک سو ، غم نداشتنت از سوی دیگر . . . اما دلیل آشفتگیم فرای این ماجرا هاست ! ترس از دل دادگیت به دیگری مرا پریشان کرده !
ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولی من پریشان تر از آنم که تو می پنداری
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند
برقص اِی بادِ پاییزی برقصو مو پریشان کن لباس ِ سرخ ِ ابریشم تن ِ سردِ خیابان کن...
قاصدک های پریشان را که با خود باد برد با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست در نبردی این چنین هر کس به خاک افتاد، بُرد شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن ها هر که...
آنچه از لشکر تاتار ندیدهست کسی من ز یک تار از آن زلف پریشان دیدم.. ️ ️️️
تو همان دلبر معروف دلم باش منم آن دلداده مجنون و پریشان
هستم ز غمش چنان پریشان که مپرس...
زندگی درد قشنگیست! بجز شب هایش ... که بدون فقط حال پریشان دارد...