درد قوی ترت میکنه اشک شجاع تر و قلب شکسته عاقل تر...
من پر از دردم ولی کو شانه ای تا سر نهم؟ بغض امانم را بریده،شانه می خواهم رفیق
مونسی نیست مرا بعد سفر کردن تو همدم دردم و این درد کشیدن دارد !
عاقبت هجوم ناگهان عشق ، فتح میکند پایتخت درد را …
افتادگان چو تکیه به دست دعا کنند صد درد را به قطرۀ اشکی دوا کنند
درد من پول است و درمان نیز هم
درد بر من ریز و درمانم مکن ... زانکه درد تو زِ درمان خوشتر است
بعضی درد هارو باید انقد باهاش قدم بزنی که یا اون تموم شه یا تو....
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را بفهمد روزگار غمگسار سرد من را
درد بیعشقی ز جانم برده طاقت وَرنه من ، داشتم آرام ، تا آرامِ جانی داشتم ...
چه دردی داره دوری تو ازم عشقم الهی هر چی عاشقه برسن به هم
غافلی از دردِ من، با آنکه احوالِ مرا کودکِ یکروزه داند، کورِ مادرزاد هم
یکروز سمت شهر خودم کوچ میکنم با دردهای کهنه و غمهای بیشمار...
دردی عظیم دردی ست با خویشتن نشستن در خویشتن شکستن
از نمک نشناس ها آزار دیدن سخت نیست درد دارد خوردن زخم از نمک پروردهای
تنهاییت را بچسب... بیخیال آدمها... دل بستن به آدمها فقط درد دارد...
عاشقم کردیورفتی لعنتیاینرابدان، پیشپایتمیگذاردروزگار،ایندردرا...
ای بمیرد درد از هر طرف بنویسی اش شبیه گرگ تو را خواهد درید !
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!
تو را که درد نباشد زِ درد ما چه تفاوت تو حال تشنه ندانی که بر کناره جویی
زمستان سرد نیست درد است وقتی دست هایم تنها خودم را به آغوش می کشند !
لبخند تو مسکن تمام دردهای کشف شده ی عالم است برایم...
ای آن که دوست دارمت اما ندارمت جایت همیشه در دل من می کند
مانند هیزمهای مصنوعیّ شومینه میسوزم و پایان ندارم، درد یعنی که...