پنجشنبه , ۲۰ بهمن ۱۴۰۱
به زیبایی/ دلم پُر شد/ از عشقِ ناب و گیرایی/ اهورایی/ در این احساسِ شیدایی/ و این امواجِ رویایی/ تویی نامنتهای شورشِ دل/ برایم هست مشکل/ کشم پای دلم را، از دلِ کویت/ نجویم، روی دلجویت!زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
پراکنده شده، اجزای قلبِ من/دمادم؛ هر کجا؛ دامن به دامن/میانِ تکّه های قلبِ چون پازل/تویی زیباترین احساسِ سرخِ دل/و با «تو»، جمع می گردد/بسی دلگرم می گردد/پریشان حالیِ موجِ دلی، پُردرد/پُر از رگبارِ بغضی، سرد/زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
پُر از مهری؛و شهرآشوبِ گُل چِهری؛که با بحرِ دلت، هر دم،سرودی مِهر را بهرم؛و بهره، داده ای من را،از امواجِ تبِ دریا؛از احساسِ سروری سرخ و پابرجا؛از آشوبِ دلِ صد پاره ی شیدا...زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
دلم می خواهدت؛ مانندِ وقتیکه نبضت در درونم پلک می زدتمامِ قطره های حسّ دل راچو مروارید، روی سِلک می زد***همان وقتی که احساست، دلم رابه مرزِ شورشِ رویا رسانیدجنونِ موجِ بی تابِ عطش رابه ژرفای دلِ دریا رسانید***به یادِ آن زمان های پر از مهربزن چشمک؛ ببینم باز هستی؟برای عشق ورزی های ممتدهنوز آماده ی پرواز هستی؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...