ای صبا حالِ جگر گوشهٔ ما چیست بگو درد ما را به جز از صبر دوا چیست بگو
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
در برف و باران چتر و بارانی ندارم اما خوشم چون درد پنهانی ندارم
درد قوی ترت میکنه اشک شجاع تر و قلب شکسته عاقل تر...
دیگه به درد نمیخوره این دنیا خشم،فقر،جنگ کُره زمین روفراگرفته! دیگه زیبایی وجود نداره.... .
من پر از دردم ولی کو شانه ای تا سر نهم؟ بغض امانم را بریده،شانه می خواهم رفیق
مونسی نیست مرا بعد سفر کردن تو همدم دردم و این درد کشیدن دارد !
به سکوت سرد زمان به خزان زرد زمان نه زمان را درد کسی نه کسی را درد زمان بهار مردمی ها دی شد زمان مهربانی طی شد آه از این دم سردیها، خدایا
عاقبت هجوم ناگهان عشق ، فتح میکند پایتخت درد را …
مرگ تلخ است و نابکار من قلبم درد میکند من به تو می اندیشم در سفر به سفری بی بازگشت رفتی
گفته بودم وقتی که از آغوشت دورم غربت برای من تعریف می شود! گفته بودم وقتی بوی عطر تورا ندارم درد برای من تعریف می شود.. .
افتادگان چو تکیه به دست دعا کنند صد درد را به قطرۀ اشکی دوا کنند
شبها خوابم نمی برد... از درد ضربات شلاق خاطراتت روی قلبم بی انصاف... محکم زدی... جایش مانده است
درد بر من ریز و درمانم مکن ... زانکه درد تو زِ درمان خوشتر است
ما نمی تونیم چیزی رو فراموش کنیم فقط انقدر درد میکشیم و عادت میکنیم تا بالاخره همه چی واسمون عادی و کمرنگ میشه...
به درد هم اگر خوردیم قشنگ است... در این دنیا که پایانش به مرگ است در این دنیا که پایانش به مرگ است برای هم اگر مُردیم قشنگ است
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را بفهمد روزگار غمگسار سرد من را
درد بیعشقی ز جانم برده طاقت وَرنه من ، داشتم آرام ، تا آرامِ جانی داشتم ...
به گوش ام خش خش پاییز زرد است دل ام میعادگاه زخم و درد است نمی آید صدایی از در و دشت هوا بس ناجوانمردانه سرد است
کودک که بودم ، وقتى زمین مىخوردم مادرم من را مىبوسید ، تمام دردهایم از یاد مىرفت ... دیروز زمین خوردم ، دردم نیامد اما تمام بوسههاى مادرم یادم آمد ...
شکستنِ دل ، به شکستن استخوان دنده مىمانَد ! از بیرون همه چیز رو به راه است اما هر نفسى که مىکشى ، دردیست که مىکشى ...
چه دردی داره دوری تو ازم عشقم الهی هر چی عاشقه برسن به هم
افتاده همیشه پای من در چاله قلبم شده یک دشت پر از آلاله تنها تو فقط حال مرا می پرسی ای درد،رفیق خوب چندین ساله
غافلی از دردِ من، با آنکه احوالِ مرا کودکِ یکروزه داند، کورِ مادرزاد هم