می نویسم تا بی نهایت، جوهر خودکاری که از آن عشق می چکد تمامی ندارد.
سعادت در آن خانه سکنیٰ گزینَد که مٱوای مهر است و مرغان عشق
عشق، زیباست در ایام جوانی اما پای هم پیر شدن هم چه صفایی دارد!
باز نخواهم گشت حتی اگر خودم را فراموش کرده باشم آنجا فرجامی برای عشق نبود.
عشق بی تکرار منی
از طلوع عشق تا غروب سرنوشت دوستت دارم
اگر به هم نرسیدیم یادمان باشد که سقف غربت این عشق آسمان باشد
آزادی درد دارد ماندن و رفتن در هجمه ی دشمن عشق است در میدان آزادی و دلدادگی
عشق یک اتفاق است. عاشق ماندن یک انتخاب. و درست عشق ورزیدن یک مهارت.
عتیقه باز بود خودم رانه بلکه خاطره عشقم را می خواست...
در دل ِ سنگ...هم عشق... نرمی ِ سبز رنگیست... ریشه دوانده
همین اندازه... کوتاه... و شاید... کمی بیشتر.... زندگی در عشق... تازه می ماند...
بوسه کاشتم در گندمزار عشق خسیس بود خوشه چین
چشم به راهند مسافران در ایستگاه عشق به انتظار
قسم به عشق که هیچ به دل نشسته ای ز دل نخواهد رفت.....!
ماه شهریور پر است از خاطرات عشق من من به جان تا زنده باشم، عاشق شهریورم...
گفت عشق را برایم معنا کن زیر لب آرام گفتم"چشمانت"
دستپاچه می شوم وقتی... نگاهم میکنی و همین عاشقانه ی ساده یعنی عشق...
اسم اش را هر چه دوست داری بگذار عشق دلتنگی اما من " دیوانه" توام
تا عشق " تویی" هیچ نخواهم از " دنیا "
شاید دلم رام شود اهلیِ یک خواب شود . شاید دلم، از سرِ عشق مختصر و ناب شود .
می بوسمت.... هر روز... روزی هزار بار... به نیت عشق... قُربة الی ا...
تو بوی خوب عشق می دادی از اول هم... وقتی تو را دیدم دل گنجشکی ام لرزید...
دیر آمدی ای عشق، اما باز با این حال اگر چیزی از این غارت زده باقیست، غارت کن