متن امین غلامی شاعر کوچک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات امین غلامی شاعر کوچک
از وقتی که چشم تو به چشمم افتاد.
شده مهمان شبم، چشم تو و بیداری.
محروم نکن،
سرم ز روی شونه هایت.
درد دارد که پر از شعر شوی واسه ی او.
ولی او از تو و شعرت همی بی خبر است.
بی تــــــــو.
دلگیرترین شبها سهم من است.
کاش با رفتن تو.
ویران نمیشد قلبم.
کاش میشد که تو هم.
دلتنگ من باشی یکم.
عمریست که گرفتار نگاهی شده قلبم.
چقدر عذاب آور است.
آینده ای که تو در آن سهم من نباشی.
با خاطراتت دلخوشم،
مثل زمان بودنت.
بی رحم تر از فاصله ها، خاطره هاس.
من بریدم از همه،
غیر خیال بودنت.
خیال چشم تو کافیست.
که دیوانه کند دل را.
لبریز ز دلتنگی است.
این حال پریشانم.
دنیای بدون تو، عجب بی رحمه.
با خیالت، زندگی ها کرده ام.
خدایا نگاش کن چجوری میادش.
منو کشته اون صورت ناز و ماهش.
نمیدونه انگار دلم بد میخوادش.
تا هر جا که باشه با چشمام میپامش.
نمیدونه چشماش عجب حالی داره.
صداش جنس ارامش خاصی داره.
نگاش وای نگو دل واسش پاره پاره.
تو چشمای نازش چه دنیایی داره.
خدایا نگاش...
غم نبودنت بد به جانم ریشه زده.
آرزوهایم را هرس کرده ام.
جز بودن با تو دگر آرزویی ندارم.
برای دیوانگی، فقط یک بوسه ات کافیست
تو همان شوق دمیدن نفس در تنمی.
دیدن چشمان تو، آغاز رنج دل بود.
امشب به یادت فال قهوه گرفتم.
چقدر لبریز بود از بی کسی و تنهایی.
خلوتی میخواهم و آغوش امن و گرم تو.
آشوبم و جز روی تو آرام دلم نیست.