پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در هم می آرامدو لبخندی می زندبر لبهای سرد منعصر پنجشنبه هازمانی استبرای عشق و شعرو ما هر دودر آغوش همجای خود پیدا می کنیم...
لیلی نروی زود فراموش کنیدل ببری با غم هم آغوش کنی...
با لبخندی از خواب برمی خیزمو به آغوش خاک این روز را می پیچمبا هر نفسی روحم پر می شود از زندگیصبحت را خوش بخت می خوانم ای آفتابی که مرا بیدار می کنی...
دلم هوس معاشقه ای بدونه سانسور کرده اینکه طلوع کنم بین لب های سرخ و تک تک انگشتانت مست و بی قرار بوسه غارتگری کنم وچنان در سرزمین تنت رها شوم که دوستت دارم کلمه به کلمه تلف شود بین این هوس آغشته به عطر اقاقی حضور تو.لعیا قیاثی...
در آغوشت بیارامم چه زیباست!برایم ناکجایش قدّ رویاست!در آن شورش ترین احساسِ نابی،برای باورِ قلبم مهیاست!شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
دلخسته و بیمارم من بی تو نمی مانمآغوش تو می خواهم دور از تو پریشانممن شاعر چشمانت تو ساقی و مه پارهاز چشم تو می جوشد هر واژه ی اشعارممن مست وصال تو ای دختر شهر آشوبتو بوسه طلب کردی با بوسه ستان جانممن مست و تو بی خانه دور از منی دیوانهاز عشقت چه دیدم تا جان به تو بسپارمدلدادگی ام بر باد در حسرت یک شب خواباز جان و سرم سیرم از عشق تو بیزارم...
✍ بستر آغوش:بسترِ آغوشِ «تو»، چون خانه ی من می شود،چشمِ قلبم، با صفای مِهر، روشن می شود!آتشِ مِهرت، به جانم، چون زبانه، می کشد،داغ تر، جامِ دلم، از هرچه گلخن می شود!زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب نوای احساس…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*بکش با موجِ احساست، مرا در بسترِ آغوش؛و نقّاشی بکن تصویرِ امواجِ دلِ من را!زهرا حکیمی بافقیکتاب دل گویه های بانوی احساس…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*آن دم که دلم، با دلِ «تو»، غر...
آغوش تو آرام ترین نقطه ی دنیاست .حجت اله حبیبی...
من آخرین پرنده ام میل پرواز از آغوش تو را ندارم .حجت اله حبیبی...
نشو راضی که باز افتم، من از آغوشِ پُرمهرت؛بیا بگشا به روی دل، دوباره، دست های باز!در آغوشت، مرا بِفشار با، احساسِ نابِ خویش؛بکن، مجنون تر این، لیلای شیدا گشته و، دلباز!زهرا حکیمی بافقی، غزل ۱۶۴، کتاب نوای احساس....
...مث وقتی که یه عاشق/ می کوبه حلقه ی در رو/ که تا درواکنه یارش/ ببینه یک ره دررو/ برای پرزدن توی/ خمِ پس کوچه ی آغوش/ و با جامِ گلِ بوسه/ بشه مست و بشه مدهوش(زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک ترانه، کتاب ترنّم احساس.)...
کوچک که بود آرزوهایش را نوشت و آن را در جوی کنار خانه رها کرد و چشمانش را بست و مکان آن را در هر لحظه تا رسیدن به مقصدش تصور کرد.صدای فریاد آرزوهایش، در هیاهوی باد گم شده بود و او ،خودخواهانه آنها را در دنیای عدم و نیستی رها کردو اینگونه بود که دخترک دیگر هیچ آرزویی نداشت،دخترک دیگر هیچ پژواکی را نشنید، موهایش صورتش را نوازش می کردو دخترک شادمانه فریاد میزد: اکنون جهان ، قد یک لالایی در آغوش من جا گرفتهدلا ، اکنون سکوت دخترک را تماشا کن که ...
بسترِ آغوشِ «تو» چون خانه ی من می شود،چشمِ قلبم با صفای مهر، روشن می شود!آتشِ مهرت به جانم، چون زبانه می کشد،داغ تر، جامِ دلم، از هرچه گلخن می شود!پرتوی می افتد از: «امّید» بر شورِ نهان؛حسّ جانم، بهترین احساسِ یک زن می شود!زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب نوای احساس....
معمّای گل و شبنم!تو را حل کرده ام، هردم؛میانِ جدولِ احساس؛درونِ دفترِ قلبم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
تبی در حسّ جان و هوشمان گُل کرد/دلی در سینه ی گُل پوشمان گُل کرد/به سمتم، آمدی؛ من هم به سوی تو/روانه گشتم و آغوشمان گُل کرد/زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس....
کمی آغوش تعارف کن من دلتنگیِ محضم...
ما به آغوش تو یکباره چه محتاج شدیم...
می خواهم حرف بزنیم از ناگفته های چند روزه تو از نبودن من بگو من از نبودن توانگار که فقط به سفر چند روزه ای رفته ایمو حال برگشتیم بیا و پس از این چند روز دوری کمی در آغوشم جان بگیر💖رقیه سلطانی...
کشیده ایم در آغوش، آرزوی تو را...
دلم یک بغل عشق میخواهد با لذت آغوش تو...!...
آغوش توفصل ندارد ، همیشه گرم است ......
کاش میشد تورا تَگ کرداینجا میان آغوشَم...
فهمم از جغرافیا آغوش توست...
دلتنگ اردیبهشت آغوش توام...
هر لحظه من آغوش پر بوس تو️ را می خواهم...شرمنده که کودک درونم بغلی ست......
همانندموجبه آغوش میکشانم؛ساحل تنهایی را......
نمکگیر دستانتآغوش زمینیَم...
.حکمِ عاشقی دیوانه همچون مثل منتا ابد زندانیِ آغوشِ یاریست مثل تو...
هوا هوای بوسه های پی در پی و آغوش های تمام نشدنیست ️️️...
تن تنهای بی تابم کمی آغوش کم داردبیا که شانه های خسته ام همدوش کم دارد...
در این نوروز باستانی خیال آمدنت را به آغوش خسته میکشم....
چهل زمستانحریف آغوش گرمت نمی شوند...
من سرما زده را گرم در آغوش بگیربه هوای بغلت بود که سرما خوردم...
و چقدر جای امنی ست آغوش کسی که بی واهمه دوستت دارد ...️️️️...
در آغوش می گیرم/ولنتاین را/کرونا هم باشد...
در این زندگی تنها یک آغوش میخواهم از تمام این هستی،آن هم آغوش توست...
سر زده که میایی/لوس میشود/خانه/بشکن میزند/اغوش...//...
باز شب شددر خیالممقصدمآغوش توست ... ️️️...
هوای سرد زمستان بهانه ای عالی برای در آغوش گرفتن است...
بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرایکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا!...
مثلِ بهمن بیا ... !به آغوش بِکشتمامم را ......
بهشتچه کوچک میشودوقتی تو را در آغوش میگیرم....
من اگر نقاش بودم را هر شب تو رابه آغوش میکشیدم️️️...
هنر را در آغوش بگیریقینا بهترین دوستت خواهد شد...
درخت سیبمیوه سرخ وشیرینش راپس از در آغوش گرفتنمهدیه داد...
میروم تا که در آغوش کشم یاد تو را...
اگر سردت هست بگوتا یک آغوش بیشتر دوستت بدارم !...
رهایم نکناین بال و پرآسمان نمی خواهدآغوش تورهایی من است...
هر که مشغول به معشوقِ در آغوشش و منبه بغل کردنِ زانوی غمت مشغولم...
چه زمستانِ غم انگیز بدی خواهدماهِ دی باشد و آغوش کسی کم باشد...