جمعه , ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
منتظر میمانمتا عصایت شومسوىِ چشمانَتیاداورِ قرص هایتهم بازىِ نوه هایتمن جوانى ام را،براى پیرى ات کنار گذاشتم......
ای دریغا ای دریغااز جوانی از جوانیسوخت و دود هوا شدپیش رویم زندگانی...
می نوش که عمر جاودانی اینستخود حاصلت از دور جوانی اینستهنگام گل و باده و یاران سرمستخوش باش دمی که زندگانی اینست...
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کندبلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کندهمتم تا می رود ساز غزل گیرد به دستطاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند...