پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
روز های سردی بود...خالی از خاطره ای که زمان آن را به دوشبکشد...گم شده ای میانِ تمامِ بودن ها...سکوتی میانِ تمام حرف ها...وجودم خستگی هایم را به دوش نمی کشد...کسی از حقیقت قصه نمی گوید...کسی به خاطر حالِ بدم گریه نمی کند...نمی دانم...ماندن بهتر است؟یا انبوهی از رنج را به خاک سپردن؟✍ساحِل خادمی...
سعدیا حال و هوایت ب کنار عاشقی حال بدی بود نمیدانستم او،ک بسیار،درد ازلی بود نمیدانستماخرش این همه لعنت ک شناساندی اشعاشقی درد بدی بود نمیدانستم...
درد را در کل تنم حس میکنمخسته و بی روح و تنها، کنجی کز میکنمقهقه میزنم و خرم میشومدرخود اما دائما از اوجی پرت میشومبه گمانم ذهن را از یاد تو دور میکنم منتها در دل مکرر رخت یاد میکنمl0tfii...
الان حالم اینطوریه که دوست دارم زار بزنم دلیلی نداره فقط کم اوردم هرچقد خودمو شادنشون میدم اما نمیشه دلم دل لاکردام حالش بده هرچقد نشستم باهاش حرف زدم د لعنتی چته چرا اینجوری میکنی حرف نمیزنه که نمیزنه این دل چیه که انقد زبون نفهمه و فقط ازچشمام سرازیرمیشه🖤💔نویسنده:مائده حق ویردی...
گاهی بند بند جسم ووجب به وجب روحت راحال بد مطلق، محکم در آغوش خود می فشارد.آنگاه نه راه فراری هست تا در بغضی که هرلحظه حصارش را برایت تنگ تر می کند، هوایی برای تنفس جست و جو کنی؛ نه میلی هست تا همراهی اش کنی، تن به او بسپاری و دَم به دَم سردش بدهی! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
الان چند روزه هوا ابریهشاید حال دنیا مث من بدهدیگه رفتن تو که هیچ چیزی نیساز این بدترش هم سرم اومده!از این بدترش هم کشیدم ولیبه رومم نیاوردم این دردمونذاشتم که بی تابیمو حس کننشبایی که با گریه سر کردمولب پنجره م سوز داره هواتو فکرم که سرما نره توو تنتدلم شورتو میزنه کاشکییه چیزی بپوشی روو پیراهنتمقصر کی بوده توو این رابطهکدوم از ما پا پس کشیده بگوزمستون بی من توی کافه هاچه حالی بهت دست میده بگوجای خالی من روی صندلی...
من غمگینم. اگه دستت بهم بخوره مثل یه بچه کوچیک میزنم زیرگریه. حالم خوب نیست. میتونم اینقدر برات حرف بزنم ک نفهمیوچی میگم. دلم میخاد سرمو بزنم ب دیوار. دلم میخاد گریه کنم داد بزنم. اما میدونی من باید خوب باشم . پس خوبم . اگه بپرسن خوبی؟ میگم اره بخوبیه خدم🙂...
آدما بعضی وقتا بی دلیل دلشون میگیره بی دلیل حالشون بد میشه بی دلیل ضربان قلبشون غیرعادی میشهبی دلیل از زمین و زمان شاکی میشنبی دلیل به همه میپرن آدما بعضی وقتا بی دلیل دیوونه میشن اما بی دلیلِ بی دلیلم نیستراستشو بخواید، پشت هر بی دلیل،هزار و یک دلیل خوابیدن که از شدت بی دلیل بودن بهشون میگن بی دلیل:)وگرنه آدم که دیوونه نیست، بی دلیلِ بی دلیل دلش بگیره !:))) حمزوی...
حال بد مرا عاشقانه بر هم زنقصه تلخ مرا از میانه بر هم زندر جهانی که پر از نیرنگ و ریاستبیا و فاصله را ماهرانه بر هم زندو چشم خانه در آرزوی دیدن توستشب غمگین من بی بهانه بر هم زنصدای بلند ساعت و بستر از تو تهیچه بد شبی بیا و شبانه بر هم زنمسیر شهر دلم مملو از سکوت شدهبیا سکوت مرا عابرانه بر هم زن...
این روزها ، برای خودم ، گریه می کنم نم نم برای حال بَدَم گریه می کنم باور نمی کنی که دلم مبتلا شده ؟ این بار با تمامِ دلم گریه می کنم پائیز می رسد که مرا شاعرم کندسر روی شانه های قَلَم ، گریه می کنموقتی غزل به نقطه ی پایان خود رسید من تا عَدم برای خودم گریه می کنم سمانه هنرمند...
الان تو اون قسمت از زندگیمم ک بجز خابیدن هیچی حالمو خوب نمیکنه حتا خودت:)...
مثل یه دیوونمدلتنگ و بارونیاشکام سر میرهتوو هر خیابونیقلبم ترک خورده حال بدی دارمهیچوقت نفهمیدیچقدر دوستت دارم...
یه وقتایی ام ،حال خوبت،همون حال بدته...!میفهمی که چی میگم...
باز جمعه به سراغم آمد...مملو از حال بد و بدتر از آن غم دلتنگی تو!!دل من همچو غروبش تنهاست...
تلخ ترین حادثه قَرن استاینکه تنها کسی که میتواندحالت را خوب کند،علت حال بدت باشد....