چهارشنبه , ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
مرغ دلم پر می کشد اندر هوای دیدنتآرام جان باز آ، که من مشتاق آن خندیدنت...
آمده بود جای تمام نداشته هایم را پر کند...جای تمام کسانی که رفتند، بماند...نمیدانم چه شد از تمام آنها برایم فراتر رفت...از آنها به من دور تر شد...دور مانند گردنبندی که با موج خروشان رود خانه از دست میرود!نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
اینجا همه چیز مهیاست مثل خانه ای آراسته و آماده مثل آخرین شاهکار یک نقاش مثل آخرین قطعه یک سمفونی اما چیزی کم است چیزی مثل چراغ که خانه را خانه کندمثل امضای پای تابلو مثل آخرین نت چه دوری و چه همه چیز بی تو کم است سازهای آبی سولماز رضایی...
مجبور بودیم ب این دوری اجباری...باید مدتی تحت مراقبت میبودم تا همچی خوب پیش بره...هرموقع ک زنگ میزد سریع میگفت فک نکنی زنگ زدم ک حال وروجک بابا رو بپرسما،اصلا اینطور نیس،فقط میخوام حال تو خوب باشع،مطمئنم کن ک حالت خوبع...و اگ بگم کیلوکیلو قند تو دلم آب میشد دروغ نگفتم...چقدر این مرد برام جذاب و دلنشین بود...چقد صداش آرومم میکرد...هربار ک بهونه گیر و دلتنگ میشدم خیلی ماهرانه آرومم میکرد،گوشیم زنگ خورد نیم رخ جذابش نشون میداد ک خودشع،،،سریع جواب دا...
شب به خواب من نیاچون غرق باران می شویچشم من دریاست با موجش پریشان می شویخلوتی دارم پر از احساس سوسن در نسیمدر دلم جمعیت و از من هراسان می شویگل برایم می فرستی از تو دوری می کنمگفته بودی چون پری از من تو پنهان می شویشانه هایت خیس شبنم شد چو پیچک در سحرمی فرستم خنده ای اما تو گریان می شویچشم من خشکیده در این جاده های لعنتیگفته بودی در کنارم خط پایان می شویهر غزل بر روی دوشم می کشد شالی سپیدمن برایت شعر میبافم تو دیوان می شوی...
در هیاهوی شبم گم شده ام .. تو مرا پیدا کن آری خودت . . با دلم حرف بزن از ته دل؛ غرق رویای توام من هرشب. تکه تکه میشود قلب من از دوری تو . راست گفتند عشق را فاصله هاخواهد کُشت......
آسایشم آغوشت بود وسایه بانم، گیسوان بافته ات، من از زلال چشمانت می نوشیدم ومفهوم تشنگی را نفهمیدم تا وقتیآسمان دلم ابری وچشمانم از دوریت می بارید و آه راه را برگلویم بسته بود...حجت اله حبیبی...
گلونی وه سه ر وه قتی گلونی بسییا که خه لخال وه دسیوه ئو خه نینه مه سیدنیای روژن کیده سی♡وه قتی بسی گُلوه نیبیده دِتی ئه رمه نیوه پیکنین و خه نیگیان وه مِنو سه نی♡بوره و جور جاره جارانکه می بنیش وه لامانخه و نه منده ئراماندی بوروه تُ قُرئان♡ باله و گِرِن له شیونِدبیونیان بیسه بیونِدپه پولکان وه چیوندمِه رِن، کشته ٔ نبیونِد♡هه ر چی داره چُیْوْزه دانمَه ل و په ری خُوه ش خو ه شانهوریل مرژنن وارانلیل...
بگذار تا نفس بکشم لحظه ای تورابگذار تا دم بی بازدم شوی و بسامروز میخورم غم فردای بی تورامیترسم از من و ما کم شوی و بساین روزها به عشق تو من زنده ام،همیندوری، ،، ولی تمام منی ،،من تمام تُستتو دلخوشی ،به زمانه ،به این زمینمن دلخوشم به هرچه که با انضمام تُستشاید برای رسیدن نیامدیماما برای شنیدن ،که دیر نیستمردی که صاحب تو میشود ،بدانهر جا که باشد و باشی فقیر نیستتنها همان کسی ک برایش نوشته ایگاهی نخوانده میگذرد از نوش...
در دوری تو ای بت رنگین کمانمهر چند بسوزم به تو در حال گمانمحال شده ام سیر زخود روی به ما کنتا با طربی دل به سرابی بسپارممجنون تو بودن عجبی اوج عقول استمجنون تر از آنم که به تو دل نسپارمآری تو بگو شک بدهند بر من بیماربیماری تو درد و بلا بود به جانمهرگز که بجز تو به کسی فکر نکردمحاشا که به جز تو به کسی دل بسپارمهرکس که بدیدم بگفتست خراب استای قافله ی عشق بسی مست شرابمحوای جهانی و بیا گول بزن باز ساده تر از آنم که به گولت ن...
یوسفِ من! من از تبار یعقوب ام..نگاه کن؛ چه صبورانه درد می کشم دوری ات را!؟ لیلا طیبی(رها)...
گیسویت ای زیبای من ! تفسیر یلدا می کندیک خنده بر لبهای تو دل را چه شیدا می کندچشمان زیبایت شبی بر دیده ام تابید و رفتاما دلم با هجرشان دارد مدارا می کندمهرت درون سینه ام یاد آور صد خاطره ستبا خاطرات رفته ات قلبم چه غوغا می کندفالی زدم بر حافظ و شاخه نبات نامی اشدر بیت بیت هر غزل اسم تو پیدا می کندشاید که روزی عاقبت دل خون شوم از رفتنتدوری تو این چهره را هر لحظه رسوا می کند...
باتو یه روز ، اینجا بهشتم بوداین روزا اما جز یه زندون نیست.می سوزم از عشقت و میدونمآتیش تو بعدش گلستون نیست.ماگم شدیم هردو تو این جادهدیگه امیدی به رسیدن نیستتو بی تفاوت می گذری از عشقراهی برام جز دل بریدن نیست.دل می کنم از تو واین رویادل می کنم دیگه از احساسمتا آخرش موندم به پات هرچندراهی نذاشتی تو دیگه واسمچشماتو بستی روی دنیام کهبگذری راحت از دل سادمچیزی نمیگی و نمی دونمتاوان چی رو با تو پس دادم.تقدیرمه ...
وزن و قافیه ی هر بیتِ غزل هایم توییشاه بیتِ ترانه های مننمی بینی؟ از من دوریو تمام شعرهایمسپید شده اندبی رنگ، بی وزن، بی قافیه...
باران رشت بود که زیرش گریستمحالا بغل بگیر زنی را که... نیستمگفتم که شعر چاره ی دوری ست عشق من!باید هنوز هم سر حرفم بایستمباید تو را اضافه کنم پشت غصه هااسمی که خیسِ اشک شده توی لیستم .....
در عشق بایددرد دوری کشیدغم یار خوردترس رقیب داشتو زیر بار این همه له شد،خوشه ی دست نخورده ی انگور زیباستاما مست نمی کند....
درد ما دوری هم بود، نگفتیم به همبغض شمشیر و قلم بود، نگفتیم به همراستی را نستودیم، زما چهره نهفتدل ما همدم غم بود، نگفتیم به هموعده دادیم نپوییم بجز راه ثوابسستی عزم قدوم بود نگفتیم به همظاهرا شیر گرفتیم و کشیدیم به بندشیر هم شیر علم بود نگفتیم به همنردبان گشته ستون فقرات تن ماپشت ما بود که خم بود، نگفتیم به هم...
کاش می توانستم دردتان را دوا کنمهمین دردِ دور بودن هادیر دیدن هادیگر ندیدن هاهمین که جسم مان بهاران است و جان مان پاییز......
دلتنگ تو بی حد و حسابم امشبدوری تو می دهد عذابم امشبپاییز شده دلم هوایت کردهای کاش میامدی به خوابم امشب...
در این روزها گریزانم از منی کهبه تاراج می برد هستی خویش راباید کفش هایم را در بیاورم و پاورچین پاورچیناز خودم دور شومآنقدر دور که دیگرنباشم ،نبینم ،نشنومزهرا غفران...
...همیشه که پای جاده وسط نیستببین!هیچ اتاقی جاده ندارداما تو دوریدور......
قلبم را به تو هدیه دادمدر یک روز بارانیچه گرفتم؟دوریجداییتنهایی...
این جدایی درد دارد مثل دوری از وطنحوض بی ماهی تو هستی ماهی بی حوض، من...
من باید در عصر دیگری بدنیا می آمدم،عصر انسان های غارنشین و یا در جنگلی ساکت و بی هیاهو کلبه ای می ساختم در انتهای جنگل با چوب های باران خورده..می نشستم گوشه ای نگاهم را گره میزدم به چشم های محبوب دیرینه ام.من باید در عصر دیگری بدنیا می آمدم مثلا عصر انسان های غارنشین همان ها که دوری برایشان بی معنا بود. . ....
از نسل سپیدارم این بار که می آیممهری به دهان دارم، این بار که می آیمآشفتگی ام پیداست، از حالت فنجانمآوای بمِ تارم، این بار که می آیماز دوری آغوشت، آهی به گلو دارماز آینه بیزارم، این بار که می آیممغرورم و میخواهم، بیهوده در انکارمآبستن اقرارم، این بار که می آیمدر پشت نقاب خود، از حادثه ویرانمچون جسمِ سرِ دارم، این بار که می آیموقتی که تو میرفتی، بغضی به گلو افتادچون ابرم و میبارم، این بار که می آیموامانده ایّم د...
من همان مجنونم،که غم دوری توعاقبت میکشدم......
دل که یاد نمیگیرددوری را،فاصله را،دل که نمیفهمدصبر را،تحمل را،دل است دیگر...مدام بهانه میگیرد و گلایه میکندحق هم دارد![جدایی بر گریبان عاشق خیمه میزندجنگ را برپا میکندو بغض را حاکم...]امان از نبودنها،باید کسی حواسش باشد:)...
دوری رابا چه زبانی می توان ترجمه کردوقتی فاصله من با تو تنها یک آغوش استتو را نمی دانماما من با خیالت شب را روز می کنمروز را شب ...و آغوشت دنج ترین جای جهان من استای نزدیک ترین دور ..........
دوری دوری !تویی که زیبایی می کنینه آن تکه سنگ، که ماهِ من است........
دل دیوونه چرا طاقت دوریشو ندارینبینم یه روز بخوای سوختنتو به روش بیاری......
دوری ات ، دوری یک شاه ز یک مملکت استغم دلتنگی شب های رضا خان ، سلام...
به تو ای پنجره ی رو به خیابان؛ سلام...تب عشق گل خشکیده به گلدان ؛سلام...قصه ی بوسه ی آن نیمه شب پنهانی؛ای پریزاده و دردانه ی باران ؛سلام ...گفته بودی همه شب چشم به راهم شده ای؛آمدم سوی همان دیده ی گریان ، سلام...آمدم معتکف محفل چشم تو شوم ؛مسجد جامع تاریخی کاشان ؛سلام ...شاعران از رژ قرمز چقدر کم گفتند ؟شب شعر و غزل و سرخی فنجان ، سلام...چاک پیراهن و یک بوسه ی ناب از لب تو ،ترس رسوایی اقوام مسلمان ، سلام ...مثل یک رود در آ...
و شاید ما را در پسِاین دوری دیداریست......
با اینکه ازم دوری، اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبممیبینم سر جاتی..!...
آن طبیبی که مرا دیددرِگوشم گفت:دردِتو دوری یار استآن عادت کن ... ... ... . ... ....
بیا دنیا نمی ارزدبه این پرهیز و این دوری......
آه......من تو را می خواهم... خسته ام از تلفن چت پیامک... من حضورت را می خواهم!!!لعنت به این دوری......
امشب خودت؛ باید بنشینی کنار دلتنگی هایم،تا با چشم هایت ببینی که دیگرچشمانم طاقت دوری ات را ندارد️️️...
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدیجز دوریات ای عشق، به قرآن خبری نیست...
تو، غم انگیزترین دوریِ دورانِ منی......
هروقت حس کردی کسی داره ازت دوری میکنه، هیچوقت دیگه مزاحمش نشو......
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدیجز دوری ات ای عشق، به قرآن خبری نیست...
نگو شرط دوام دوری است باور کن همین یک اشتباهاز آشنا بیگانه می سازد ......
چه دردی داره دوری تو ازم عشقمالهی هر چی عاشقه برسن به هم...
عشق اینه که وقتی ازش دوری همش حس کنی یه چیزی انگار گم کردی وکلافه باشی...
برگرد دیگر طاقت دوری تودر من اندک شده دلتنگم به توبه من عادت شده زخم توتو دلم چه خوب جامونده اسم تو...
خواستم از رنجش دوری بگویمیادم آمدعشق با آزارخویشاوندی دیرینه دارد ....
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتیبر درش قفل زدم تا که نیاید دگریمن و چشمان گره خورده به تقویم و زمانروز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری...
دورم از تواگرچه میدانیلحظههایم پر است از یادتدوری از مناگرچه میآیمبی.اجازه به خواب تو;اما...!...
صد بار به من گفت که دوری کنم از توعقلی که نمیخواست دلم را بفریبم!...