متن زخم روح
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زخم روح
ما،
به امور پرستاری آگاه و خبره گشتیم
هر کسی که نزد ما آمد
زخم خود را با ما التیام بخشید.
مایی که در جان و روحمان
صدها زخم وجود دارد
کسی نیست که پرستار ما شود.
**دردی که ماند**
نگاهت نمیکنم،
سخنی نمیگویم،
به رویت نمیآورم.
اما در من،
چیزی نفس میکشد،
چیزی که نامی ندارد،
اما هر شب،
در گوشهای از قلبم
چنگ میزند.
حق من نبود،
اما سهمم شد.
چیزی شبیه زخم،
شبیه سایهای که
از دیوارها جدا نمیشود.
و من،
با دستهایی تهی،...
چگونه غذا از گلو پایین رود
وقتی
گذشتهی تلخِ سنگین را بالا میآوری؟
با هر قاشقی،
حفرهای در ذهن کَندی،
سر از سلولی دیگر درآوردی...
ای زندگی!
سر از دنیای تو درآوردم!
اقرار میکنم قاتل، من بودم
که با چاقوی «بودن»
به جانت اُفتادم
اقرار میکنم
که پنجره، که کبوتر،...