پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خنده ام با دیگری درمان دردم مادر است مایه دلگرمیم وقتی که سردم مادر است آنکه در هر سجده اش حتما دعایم میکندباتمام آن خطایی که کردم مادر است ......
لبخند توای مادر همواره مسیحایی ست هم مظهر عشق است و هم مظهر زیبایی ستدامان پر ازمهرت چون دشت شقایق هاست.. ای سبز ترین دامن. دشتت چه تماشاییست!! با ذکر و دعای تو آسوده دلم مادر.. زیرا که در اذکارت انگیزه و گیراییست.. تو هاله ی خورشیدی درخویش بپوشانمدور از تو بدور من یک هاله ی تنهاییستدر وصف تو ای مادر درمانده شده واژه..هرچند غزل باتو سرگرم شکوفائیست.... هم اسوه ی ایثاری هم صبر وشکیبایی.. هم در دل ودرجانت یک عشق اه...
《 عشق مادر》وصالش صحن دل را بیقرار استدلش مملوه از مهر و قرار استکلامی را به شرح و وصف او نیستچون او لطف و کمالی از هزار استحریمش نام گل را پایدار است چو با آیینه ها همواره یار استسخن را آب و رنگ و مهراونیستدلش با عشق و نقش او قرار استبه عشق نام مادر شعر گویمکه در شورش نفس های بهار استچو نامش را به دیوانها نویسمکه دور از خستگی درهرغبار است داود شمسی...
چون عشق همیشه ماندگاری مادرآرامش روحی و روانی مادر ای کاش همیشه جاودان می بودیاخر تو بهشت جاودانی مادر-اعظم کلیابی-بانوی کاشانی...
مادر نگران من و فردای من است مادر همه فکرش غم دنیای من است در هرنفسش بوی بهشت ابدی است مادر نفسش بهشت و رویای من است-اعظم کلیابی-بانوی کاشانی...
مادربین خوبان همیشه تک مادریار و غمخوار و بی کلک مادر خانه از عطر بودنش روشنگل خوشبوی مشترک مادر سوی گهواره می رود تا کهبه تکان آورد فلک مادر مثل تندیسی از وفاداریعاشقی را زند محک مادر زندگی شاهد ترانه اوستصد گل و باغ و شاپرک مادر تا که اشکی زداید از چشممکاش می زند مرا کتک مادر قد کشیدم که شادمان گردیای فدای تو!...دخترک! مادر♡♡♡✍علی معصومی...
ای که پاییز شدی تا که بهارت باشم باغ بی برگ شدی تا برو بارت باشم ای صدایت نفس خش خش گلبرگ خزان تا که دلتنگ شدی ، صبر و قرارت باشم دلم آغوش تو میخواهد و دستان تو را من که با هر نفسم ، عاشق زارت باشم پادشاه دل من ، آیت پر مهر خدا چه خوش است اینکه همه عمرکنارت باشم به فدای غم چشمان تو میگردم و باز در هجوم شب غم ، امن و حصارت باشم توگل تازه ی این باغ بمان ...
صورتِ لطف خدایی مادرپرتوی از نور سمایی مادرمن بدان آگه نباشم شعر توکوثرُ و مهرِ آن کِبریایی مادر...