شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
می بینی ؟باز کرده دهانشکوفهِ به تحسینتمریم گمار ۱۴۰۳/۷/۲۰...
منی که جاده شدم تا به زیرِ پات بیفتمعبور می کنی ازمن،بدونِ هیچ درنگی.رضاحدادیان۱۴۰۳/۱۰/۱۰...
شکسته قفل قفس را کبوترِ دلم، امّانمانده است برای من آسمانِ قشنگیرضاحدادیان۱۴۰۳/۱۰/۱۰...
زده ست پل دلم از کودکی به مقصدپیریجوانی ام شده پرپر،نمانده آبی و رنگیرضاحدادیان۱۴۰۳/۱۰/۱۰...
دوباره قصّه ی پاییزو باغِ مرثیه رنگینمی زند به دلِ من نگاهِ پنجره، چنگیرضاحدادیان ۱۴۰۳/۱۰/۱۰...
بگذار تا لب وا کنم! فوّاره باشمبیرون بریزم جاروجنجال درون رارضاحدادیان ۱۴۰۳/۸/۸...
باید قبول کرد که پای همین غزلخالِ لبِ تو نقطه ی پایان گذاشته سترضاحدادیان۱۴۰۳/۹/۷...
شاید که بوی پیرهنت را شنیده استباد این چنین که سربه بیابان گذاشته سترضاحدادیان ۱۴۰۳/۹/۷...
در استکانِ غنچه، عروسِ خیالِ منچایی برای حضرتِ مهمان گذاشته سترضاحدادیان۱۴۰۳/۹/۷...
با شال و با کلاه زمستانی اش، درختسرروی شانه های خیابان گذاشته سترضاحدادیان ۱۴۰۳/۹/۷...
می بینی؟با تو کوتاهتر شده استدست سایه.مریم گمار ۱۴۰۳/۴/۳۰...
به خیابان که بتابی می گذرد از پیشانی بهار تا بپیچد بر ساقه ی رویانسیممریم گمار ۱۴۰۳/۴/۳۰...
به خیابان که بتابیاشکمالماس می شودو سکوت آینهشکستهمریم گمار ۱۴۰۳/۴/۳۰...
به خیابان که بتابیچه قطعه پنجم بتهوون باشد چه رودخانه ای از دیدگاه بارتمی مانَد ردّ خورشیدبرگونه ی پنجرهمریم گمار ۱۴۰۳/۴/۳۰...
باید که شکل بگیریدر بُعد دیگری از درخت در شعری که آفتابیست.مریم گمار...
نشان کدام آرایه را بگیرم که نشکفد در مجاورت باد؟مریم گمار۱۴۰۳/۴/۳۰...
حالا که هستی ساکن میخانه ی صبحاز خُمره ی خورشید، پُر کن ساغرت را!رضاحدادیان...
بااین زبانِ سرخ، ای دل! حتم دارمبرباد خواهی داد آخر سر ، سرت رارضاحدادیان ۱۴۰۳/۴/۱...
بگذار چشمم ماهِ کامل را ببیندپنهان مکن در پرده نیمِ دیگرت را!رضاحدادیان ۱۴۰۳/۴/۱...
تا چشم حسود، با دلم دشمن شدفیروزه ی چشم تو، پناه من شدرضا حدادیان ۱۴۰۳/۱/۲۰...