شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب یاد پروانهٔ هستی شده بر باد کنید
انصاف نباشد که من خسته رنجور پروانه او باشم و او شمع جماعت
گل بگویی و گل بشنوی خانه خانه رد تو را می گیرد پروانه
ما که قراره پروانه شیم بزار دنیا تا میخواد پیله کنه
پروانه که هر دم ز گلی بوسه رباید این طبع هوس جوی ندارد که تو داری
رفت،رفت... زمین را به آسمان هم بدوزی هنوز هیچ پروانه ای به پیله بر نگشته است!
از روز اول با تو در پرواز دانستم پروانه ها در پیله دنیا را نمی فهمند
شمع من باش که قلبم خود پروانه ی توست می تَپَد با نفست؛ آه که دیوانه ی توست...
روز مادر ساعت خوابیده بود پروانه ای روی صندل
تار توهم می تند عنکبوت خیالم خدا کند پروانه شکار کنم.
چطور میشود به یک پروانه تبدیل شد ؟ باید آنقدر آرزو و اشتیاق پرواز داشته باشی که دیگر دلت نخواهد کرم باقی بمانی
میشه پروانه شد و روی هر گلی نشست اما بهتره، مهربون شد و به هر *دلی* نشست
ناگهان رسیدی و خوشبختی پروانه ای بود که پر زد و روی شانه ام نشست...
روزگاری من اگر... دیوانه ات بودم گذشت شمع بودی و من پروانه ات بودم گذشت
*غریق* حلقه ی شکسته ی آب غرقه ی رویا پروانه ی کوچک
بیرون از پیله ی خود راه گم کرده بود پروانه ی غریب
ما که قرار است پروانه شویم بگذار دنیا تا میخواهد پیله کند