خنده زیباترین هدیه ی پاییز بر لب غمگین انار
چنان مردم از بعد دل کندنت که روح من از خیر این تن گذشت
مرا زیستن بی تو، نامی ندارد مگر مرگ من زندگی نام گیرد
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد
آه...... که در فراق او هر قدمی است آتشی .........
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم...
زندگیمو دادی بر باد تو با شیرینی حرفات
به سر رسید/همه چیز/تا گلو برگ
یک نفر پیش فلک ریش گرو بگذارد بلکه دست از سر آزردن من بردارد
چنان تنهای تنهایم که حتی نیستم با خود
تنهایی ات گریه ات ... دیگر چه چیزی لازم است تا دل خدا بلرزد ؟
برانکارد آرام آراممیرفت خش خشِ برگها
ای تف به جهان تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
لیلا که شدی حرف مرا میفهمی مجنون تمام قصه ها نامردند
آه از آن رفتگان بی برگشت
نه ماه است و نه مهر...! روزهایی که تو را ندارم
همدرد منی هم درد منی!
با چشمای خیس ایموجی خنده نفرستادی تا بدونی دنیا دست کیه رفیق...!!
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت........
کدام خانه ؟ کدام آشیانه ؟ صد افسوس بی تو شهر پر از آیه های تنهاییست
تو را نشد ، می روم که خود را فراموش کنم
سال ها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی می کند...
مشکل در حال حاضر حجم نفهم ها نیست، مشکل حجم بسیار بالاییه که فکر میکنن آدم فهمیده ای هستن!
بغض یعنی: دردی هایی که رسیدن.. به گلوت...