شهریور عاشق انار بود اما هیچ وقت حرف دلش را به انار نزد! آخر انار شاهزاده ی باغ بود تاج انار کجا و شهریور کجا؟ انار اما فهمیده بود، می خواست بگوید او هم عاشق شهریور است اما هر بار تا می رسید، فرصت شهریور تمام می شد نه شهریور...
نشسته ام که برای تو از زمانه بگویم منی که زاده شدم شعر عاشقانه بگویم به غم نشسته چنان باورم که باید از این پس به خنده های خودم بغض شادمانه بگویم برای بی کسی ام بس همین که حرف دلم را نشد برای کسی جز اثاث خانه بگویم بمان،...
انارهای کال در انتظار رسیدن دستانت
پاییز غمگین نیست رنگین کمان عشق است صورتی ،نارنجی،قرمز،زرد سرخابی بر گونه ی سیب عطر نارنجستان باغ پدری شکّرخنده ی یا قوت های انار و ظهر زعفرانی که مادر بزرگ خستگی اش آفتابی می شد
گواه دلتنگی پاییز انارهای شکفته است و گواه دلتنگی من قدم زدن های بی هنگام روی برگها در زیر باران
بمان! انار برایت شکسته ام که غمم را به این بهانه برای تو دانه دانه بگویم!
چشم هایت بوی مهر می دهد لب هایت طعم ترش انار اما واژه هایت رنگارنگند و بیشتر نارنجی حضرت عشق تو پاییزی یا پاییز تو؟
عاشق که باشی ، پاییز که باشد ، باران که ببارد ، انار که هیچ ... سنگ هم اگر باشی، دلت ترک میخورد ...
انار،فصل ندارد هر وقت تو بخندی میشکفد!
دارد پاییز می رسد؛ انار نیستم که برسم به دست های تو، برگم پُر از اضطرابِ افتادن..!
دستانت را به من سپار شاید سرخ ترین جامه ی انار را به تن نازک سبز برگ پوشاندیم و آبی ترین درخشان آسمان را به تن چوبین پنجره ها بافتیم دستانت را به من سپار شاید در خواب لطیف آزادترین پرنده ی باغ خفتیم و در تمام چنارهای صدساله ی...
عاشق شده، کار داده دست من و تو دلتنگی تار داده دست من و تو از راه نیامده خش و خش با برگ پاییز، انار داده دست من و تو
شیرینی لبخند انار من و توست با خش خش برگ، بیقرار من و توست چون دست به دستم بسپاری با عشق پاییز، سرآغاز بهار من و توست
و تو همان اناری باش ! که قرار است با پائیز برسد ...
از گل های چادر تو فقط یک کدامشان انار شدند که آن هم نرسیده افتاد
انارسرخ دلم به پیشواز نگاهت، دانه، دانه، ترک برداشت هزاران شد
دِلخون تَر از اَنار، اَناری تَر از دلم این فصلِ با تو بودن و دور از تو بودن است...
من شب های عاشقی را ... بلند و طولانی دوست دارم... و بوسه ها را شیرین و سرخ... شمرده و دانه دانه... شبیه انار... پس قرارمان باشد شب یلدا.... می خواهم کمی بیشتر دوستت داشته باشم...
بدونِ فال رازم را فاش می کند، سُرخ ترین انار
عصر پاییزی بود خنکایی دلچسب خش خشی رنگ به رنگ جذبه ی پر کشش برگ و باد زندگی طعم انار به جهان می بخشید نفس قدس تو در من جاری آتش عشق فروزان در قلب طعم شیرین و گس خرمالو به گل خام تنم جان بخشید به چه پائیزی شد
خدا مرا برای تو انار آفریده است به دانه دانه ی غمی که هست در دلم قسم
این هوای خوب این دست های توی جیب این انارها این برگ ها این پاییز برای تکمیل شدنش یک تو کم دارد...️ ️️️
انار سرخ دلم به پیشوازِ نگاهت ترک برداشت دانه دانه هزاران شد
بخند... خنده های تو ترکیدن شاهوار کوهستان های انار است...