در شهر هر چه می نگرم غیر درد نیست
حکمت درد کمتر از حکمت لذت نیست. درد نیز مانند لذت، یکی از نیروهای بنیادین بقای نوع است؛ زیرا اگر جز این بود، نیروی درد مدتها پیش از بین رفته بود.
درد بی درمان شنیدی؟؟ حال من / یعنی همین!
هر که خود داند و خدای خودش که چه دردیست در کجای دلش
زندگی درد قشنگیست! بجز شب هایش ... که بدون فقط حال پریشان دارد...
آن طبیبی که مرا دید در گوشم گفت درد تو دوری یار است به آن عادت کن
شده آیا به کلنجار نشینی که چه شد من به این درد پر ابهام دچارم هر شب
درد را می شستند سازهای بی صدا در چنگ رود
* آه * درد را کشیدم
گویند که چون می گذرد هیچ غمی نیست اما که والله / همین درد کمی نیست...
تنهایی آنقدر ها هم درد ندارد... اما خدا نکندتنهاترت کنند آن موقع از درد تا مغز استخوانت هی تیر میکشد هی تیر میکشد...
دلم خون شد از این افسرده پاییز/ از این افسرده پاییز غم انگیز/ غروبی سخت محنت بار دارد/ همه درد است و با دل کار دارد
گاهی باید تو برق چشاش خیره شد و گفت دردت به جونم
درد دارد که خودت علت لبخند شوی و دلت در همه حالات پر از غم باشد...
هیچ چیز جز قالب ظاهری، که درد و رنج، خود را در آن آشکار می سازد، بر پایه تصادف قرار ندارد و رنج کنونی ما جایگاهی را پر می کند...که بدون آن با برخی رنجهای دیگر اشغال خواهد شد. اگر چنین اندیشه ای اعتقاد زندگی ما گردد، امکان دارد میزان...
دور که می شوی زندگی سراسر درد می شود. جاده ها باریک و کوره راه ها تنگ و تاریک می شوند. دور که می شوی زندگی سراسر بی آهنگ می شود.
درد ها دادی و درمانی هنوز
کاش من هم یک در بودم! و به رفت و آمد این همه درد عادت می کردم.
درد می شستند سازهای بی صدا در چنگ رود
-خیلی چیزها تجزیه ناپذیر است مثل: حرف ها رفتار ها نقاب ها تظاهر ها اینها زخمی بر دلها می زنند ڪه با گذشت صدها سال هم جایشان درد میڪند هم تازه می مانند. بیشتر مراقب هم باشیم......!!!
جهنم چیست؟ جز بودن میان دیگرانی که نمی داننددردت را نمی فهمند حرفت را...
حال من حال مریضی است که در کشتن او درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند!
دردی که تو فکرمه خیلی بدتر از درد واقعیه...
پشت زیباترین لبخند بیشترین رازها نهفته است زیباترین چشم بیشترین اشک ها را ریخته و مهربان ترین قلب بیشترین دردها را کشیده است