متن رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
دلم طوری گرفته است ...
که انگار تمام غم های عالم در دلم مهمانی گرفته اند
دلم طوری گرفته است
که انگار تمام غصه های بی پدر و مادر
در دلم یتیم خانه درست کرده اند
دلم طوری گرفته است که انگار
تمام شکستهای عشقی دختران جوان
در دلم کنار...
خانه تنهاست!
بسان دختری که تنهایی اش
تا ابدیت جاری ست
باران چند روزی ست باریده است
و ستاره ها...
از دید زمان پنهان مانده اند
خیابان منتظر است
و نگاهی که لابلای خورشید
ثانیه ها را می شمارد
زندگی همچون آبی روان جاری ست
حرف ها...
در پشت نگاه...
در مسیری که درآن...
رستن های ابدی متوقف شده است!
در خانه ای که انتظار...
بامش را فرا گرفته است
تنهایی ام...
به زیر درخت انار مهمان است
مرا بکشید...
ای حقیقت های بی انصاف
مرا بکشید...
قلب من، از سنگینی یک جدایی
از سختی یک مرگ می سوزد
مهربانم......
نان را باد با خود برد
جان ما را خاک خورد
خانه های ما را گرد و خاک برد
هرچه داشتیم شد فنا
اشک آسمان بی همتا
روزها پر آشوب ...
شب ها دل ها خون ...
نان را باد با خود برد
مزد ها را مزدورها خورد
بیت المال...
.
وقتی نگاه پر سکوتم را ...
بر قاب خالی خاطره های قدیمی می اندازم
نمی دانم...
از جان این دنیا چه می خواهم
وقتی ترنم سبز بادهای وحشی بودن را
مژه های به خواب رفته ام را
از میان واژه های خیالی و توهم بار
از میان چهار چوب...
نمی دانم ...
ماهی ام در موج آبم
و یا ماهی که عشق آسمانم
نمی دانم ...
خاکسترم ، در عمق آتش !
و یا تیری نهفته در کمان ارش
خلاصه ...
حال من پیچیده حال است
چه روزهایی که ...
شوریده حال است
خبر دارم ..
در این دیوانه...
.
آینه های چشمک زن...
صلوات شمار...
ذکر پیرزنی کمر خمیده است
دستمال های کاغذی
دست زنی ژولیده است
که نوزاد کوچکش...
در دست دیگرش، خوابیده است
دختر فال فروشی که نگاهش معصوم
با دستانی سرد، در پی روزی خود
از خانه برون آمده است
آری...
اینجا راهرو است!
راهروی...
در پشت ابرها ...
یک چهره ی غمگین ، پنهان است
در پشت ابرها ...
حرف های مشکوک ، به دنبال بهانه اند
و حرف های تطهیر نگرانند
کرکس های چندش آور آزادانه در آسمان پرواز می کنند
پاکی چه غریب است
پاکی با تمام وسعتش ...
در میان حرف...
من از غرابت تنهایی می آیم
از جایی می آیم
که انسانهایش بوی ساده زیستن را ندارند
من از میان سکوت و توهم می آیم
از میان...
خم کوچه هایی که هنوز از آنها عبور نکرده ایم
از میان صدها هیاهوی فریب
که هنوز ...
در پس پرده های مشکوک...
ماه در یک شب به زمین می رسد
و دنیا همیشه ...
در یک وضع عادی نمی چرخد
زمان مسدود است
و خواب از چشمانمان پریده است
ماه در یک شب به زمین می رسد
و ما می دانیم ...
که چقدر راه را بی میل آمده ایم
هیچ کس...
عاشق هوای اسفند ماهم
عاشق قدم زدن های مکرر
به انتظار هوایی آفتابی و بهاری و دلنشین
عاشق انتظار کشیدن هایش
انتظاری که زیباست ...
می دانی بهار دارد می آید
با شکوفه های مهربانش
بهار با بوی خوش باصفایش
بهار با ترانه های عاشقانه ی زیبایش
بهار دارد می...
می خواهم هدیه ای برایم بیاوری
هدیه ای از جنس نور ...
هدیه ای که منحصر بفرد باشد
هدیه ای پر از حال خوب ...
هدیه ای از جنس قلب شیشه ای ات
هدیه ای که بال و پر بزنند
حسودانی که دنیا را همیشه خراب می کنند
رعناابراهیمی فرد...
پر پرواز می خواهم
که روم از هر کجا ...
آزاد و رها همچون باد
همچون یاد تو و خاطره ها
پر پرواز می خواهم ...
که روم سوی خدا ، پیش خدا
بنشینم و ببینم ...
که چرا و چرا و چرا
عشق ها را با ریا آلوده اند...
شاید تاوانش را داده ام
تاوان نگاههای سربه زیر دختری جوان را
تاوان قلبهای ندانسته مچاله شده را
تاوان قلبهایی که شاید هنوز هم عاشق هستند
اما او من بودم که باید انتخاب می کردم
و من فقط یک نفر بودم
و قلبم درگیر شاهزاده ی مجهولی بود
که باید...
همه چیز که آرزو نیست ...
آرزو باید به اندازه ی خودت باشد
نه در تنت زار بزند و نه برایت تنگ باشد
آرزوهایمان را به اندازه انتخاب کنی
رعناابراهیمی فرد (رعناابرا)
بهار آغاز شکفتن است
قلبت را به روی خوبی ها باز کن
نترس از سختی ها ...
نفس عمیقی بکش
و قلبت را بر روی عشق باز کن
رعناابراهیمی فرد
انگار تو را دریا برایم آورد
همچون ماهی هایی که لب ساحل را می بوسند
انگار تو را باران برایم بارید
همچون قطره هایی که لب چترها را می بوسند
انگار تو را آفتاب برایم تاباند
همچون اشعه هایی که لب زمین را می بوسند
انگار تو را خدا برایم...
بهار ساکت می شود
وقتی سرچشمه عشق را
در دستهای دو تن می بیند
بهار دیگر غزل نمی خواند
وقتی از لبان عاشق و معشوق غزل می شنود
رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
آغشته به نور می آیم باوقار و زیبا
پیراهنم اشعه ی خورشید است
و محافظانم افتابگردانهای به صف کشیده
آغشته به نور می آیم
و آغاز سال را بوسه می زنم بر رویت
تا به نور آغشته شوی
چشمهایت ، قلبهایت ، رگهایت ...
جز برای نور نتپد
آغشته به...
بیا از این جاده های بهاری گذر کنیم
دستهایم را بگیر ...
و دوستت دارم های نامحدود را
تا انتهای جاده ابدیت ورد زبانت کن
بیا از این جاده های بهاری گذر کنیم
دستهایم را بگیر ...
و شکوفه های رنگارنگ را
به مهمانی قلبم دعوت کن و تسخیر کن...
باران می بارد
تو کجایی آخر ...
مگر آن روز ندادی دل ما را سوگند
به همین بارش باران که شود شاهد ما
نرویم هیچ کجا از سر دعوا
تو کجایی اخر ...
باران می بارد
همه دکلمه ها را خودش می خواند
تو کجایی آخر ...
باران ...
دلش...
ماه مرا نگریست ...
شب قصه خواند ...
زمان گذشت ...
آرزوی باهم بودن زمان را مکدر ساخت
تنها شاخه ها مرا فهمیدند
کسی از سر شاخه ها خبر نداشت
طوفان بی پروا آنها را شکست
ماه کنار من به مهمانی نشست
انتظار ابدیت را در مسیر عشق تثبیت کرد...
خواب می بینم
خواب روزهای آفتابی
خواب افتابگردانهایی که صورتشان را با نور خورشید سرخاب می کنند
خواب می بینم
خواب تمام روزهایی که به سختی گذشت
اما به خیر گذشت
خواب تمام ساعتهایی که از دستم دلگیر بودند
خواب تمام عشقهای یکطرفه ای که چشم هایم ندید
اما دلهایشان...