متن رفتی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رفتی
رفتی دل از نبود تو دلگیر می شود
بی حوصله از تمام دنیا سیر می شود
زل زده ام به عکس تو بدون پلک
چشمان من به عکس تو زنجیر می شود
اشکم به روی قاب عکس نمی چکد
شاید کویری دید و تبخیر می شود
خانه در سکوت با...
منتظر...
در عطشت سوختم عشق برافروختم
رفتی با رفتنت دیده به در دوختم
منتظرت مانده ام خسته و درمانده ام
آتش عشق تو را بس که به در دوختم
در نفسم آتشیست بر لب من خاطره
آن لب شیرین تو، در نظر اندوختم
زود بیا تا نفس مانده به کام...
سال ها در غزلِ خویش دم از یار زدم
رفتم و نامِ تو را در همه جا جار زدم
حاصلم شد غمِ دلواپسی و دردِ فراق
من که یک عمر دم از دلبریِ یار زدم
هرچه گفتم که نرو، گوش نکردی، رفتی
آمدم پشتِ سرت ضَجّه زدم، زار زدم
رفتی...
زیستنی را تجربه میکنم بدون همسایه ...
با یه کوله بار٬ پر از خاطره روبروی چشمای بیتابم ایستادی،
و زمان با دستای نامرئش تو رو ازم جدا میکنه.
در کمال ناباوری٬ دورشدنت رو با بغض تماشا میکنم.
تو هیچوقت برام نگفتی چرا
با اینکه میدونستی بر نمیگردی
ازم خواستی تا...
قصد رفتن کردی و دلتنگی را برایم به جا گذاشتی.
روز و شب هایم با دلتنگی تو سپری می شود،
فشار دلتنگی ات من دلتنگ را دیوانه می کند.
از دلتنگی ات چشمانم بارانی می شود.
سرگردان و بی قرار می شوم برای فقط لحظه ای دیدنت،
رفتی و من...
سویِ کویت، آمدم، با چشمِ گریان آمدم
با هزاران،درد و رنج؛ چون مرغِ نالان آمدم
دیدمت ،گفتم؛ هوایت، بی قرارم کرده است
رفتی اما، باز هم؛ سویت پریشان آمدم
با زبان عاشقی، با شعر می گویم سخن
من به دیدارِ تو امشب، هم غزل خوان آمدم
مشتری شد، چشمِ تو؛...
بی تو تنها همچو جغدی مانده در ویرانی ام
پر ز فریادم ، ولی در بغض خود پنهانی ام
تار گیسویت که می رقصد میان بادها
در خیال روی دیدارت ، پی ویرانی ام
شد خزان باغ دلم ،ویرانه می خوام چکار
اشک می ریزم ،خرابم ،خسته ام ،طوفانی ام...
دوباره گفته ام غزل ، بخوان که سرد میشود
تمام لحظه های من شبیه درد میشود
تو رفتی و دلم شکست و غم گرفت
ندیده ای که بی تو هم دلم چه زرد میشود
به گونه ام هجوم اشک شبانه مونس من است
به پیش پای دل ببین که غم...
دلم هوای تو دارد، امان ز درد جدایی
به سینه ،یاد تو دارم؛ نگار من تو کجایی
خیال عشق تو در جان، ز خود نموده غریبم
ز دست رفته دل من، نگار من؛ تو نیایی
تو خود، مگر که نگفتی؛ شوم به دل مرا یار
دلا ،کجا تو برفتی؛ ببین...
قسم به...
آخرین شیون عشق بی پایان مان،
به بغض مانده در گلویم،
به حرف هایی که در دل ماند و دفن شد!
تو رفتی اما جایت هنوز در دل ویرانم درد می کند.
ر روز با غم طی شد از وقتی که رفتی
اردیبهشتم دی شد از وقتی که رفتی
من در هوایت غنچه دادم، این زمستان
اصلا ندیدم کِی شد از وقتی که رفتی!!
| شاعر: سیامک عشقعلی |
گیجم
رفتی و حال مرا پنجره می داند و بس
چشم بی حوصله را منظره می داند و بس
سحری کو که دلآشفته یادت نشوم؟
شب دیدار تو را خاطره می داند و بس
بس که نالیدم و گوش تو بدهکار نشد
طعم فریاد مرا حنجره می داند و بس...
عشقم فراموشم نکن هرگز
با یاد چشمان تو میخوابم
بااینکه رفتی در خیالاتم
هرلحظه ام را بی تو بی تابم
چون عقربی درحلقه ی اتش
میچرخم و راه فراری نیست
برروی این اتش بریز ابی
ازدلهره دیگر قراری نیست
درشعرهای خانمان سوزت
چشمان سبزمن، بگو،جاریست؟
حتی اگر دردفترشعرت
تک واژه...
دلم دیوانه شد دیوانه شد دیوانه دیوانه
توکه رفتی شکستم من بریدم دل زکاشانه
دراین غربت چه تنهایم فقط یادت مراباقیست
مرامست ورها کردی شکستی جام و پیمانه
نبودت بردل شیدای من ؛ چون زخم خنجرشد
تو چون شمعی فروزانی منم ان خسته پروانه
تو رفتی و امید من چو...
از وقتی رفتی،
در کوچه پس کوچه های انتظار،
واژه های دلتنگی را قدم زدم برای
التیام تاثرم!
اما عاقبتِ این کوچه های خیالی بن بست بود و همه چیز خلاصه شد
در قاب عکسی،
که در کنجِ دنج اتاق به جا مانده و خاطرات در ذهن پریشان...
دنیای بی امن و امان
بردار از دوش من این بارگران را
آتش بزن بدنامیِ نام و نشان را
آشوب برپاکن که حیران تو باشم
ویرانه کن دنیای بی امن و امان را
با تلخ و شیرینی که عمرم را هدر داد
دیگر نمیخواهم بد و خوب جهان را
می...
حکم لب های شما در دین ما اینگونه است
دیدنش مستحب، بوسیدنش از واجبات
رفتی و باقی ست رنگ قرمز روی لبم
از لب سرخت به رسم باقیات الصالحات
ارس آرامی
کفش غم پا کرده راه افتاده ام
شادم که به این روز سیاه افتاده ام
بعد عشق نامه زدی زیر الفبای خودت
عاشقم کردی و رفتی پی دنیای خودت
ساده از ماهی در دام خودت می گذری
تور انداختی که مرا روز مبادا ببری
چون که از تور نجنبم گره...
رفتی چون تیر وکمان شد
از بارِ غم پیکر من