سیر شده ام از زندگی بس که دل بی زبانم زخم خورده است ...
حواست باشد به لبخند هایت... دست دلت را بگیر و ببرش به صحراها بلند بلند بخند فریاد بزن حرف های دلت را با آبی آسمان در میان بگذار؛ نگذار هیچکس دلت را بشکند نگذار لبخندهایت را بربایند هرگز اجازه نده لحظه ای کسی گرد غم بر چهره ی زندگیت بپاشد...
شاید این تن برای تحت تاثیر قرار دادنمان این همه اندوهگین شده است روزها روی تقویم خسته می نشینند و من فکر می کنم مثل اب فواره ها که بعد از چشیدن شیرین ارتفاع سقوط می کنند دو باره مرتفع می شویم باد کمی از تو را لابه لای پرده...
می آیی.. نفس به شماره می افتد.. می روی.. نفس می گیرد... بندِ تو است زندگی...
حواستان به خانه های زنان باشد، احوالشان را از آینه هایشان بپرسید... از گوشه کنار زندگی شان... ساده نگیرید! دست دل است که در آشپزخانه ی زنی مشغول زیر و رو کردن کتلت های توی ماهیتابه است، مربایی که با دقت تمام درست شده یا میز شام چیده شده برای...
برماندنت اصرار نخواهم کرد. همین یک لحظه را باش،این لحظه را یک عمر زندگی خواهم کرد
عصر پاییزی بود خنکایی دلچسب خش خشی رنگ به رنگ جذبه ی پر کشش برگ و باد زندگی طعم انار به جهان می بخشید نفس قدس تو در من جاری آتش عشق فروزان در قلب طعم شیرین و گس خرمالو به گل خام تنم جان بخشید به چه پائیزی شد
کاش آسمان تمام این نواحی رنگ چشمان تو بود کاش ابر با رقص باد شکل نگاه تو میگرفت کاش هر روز خورشید از افق دیدگان تو سر می زد کاش این کاش هایم حقیقت داشت تا خاور میانه ام لبریز نور رویای صلح نداشت عشق را زندگی می کرد
جایی خوانده ام پرنده ای که به روی شاخه درخت نشسته هیچوقت نگران شکستن شاخه و سقوط نیست زیرا او به شاخه اعتماد نکرده بلکه به بال و پر خود اعتماد دارد آن روز فهمیدم زنی که قوی است.... زنی که اعتماد به نفس دارد .... زنی که میداند دویدن...
اردیبهشت یعنی اول عشق بازی گلبرگ و شبنم یعنی اول جاده ی دل بستن جوانه اردیبهشت را باید روی دور آرام زندگی کرد یک گوشه نشست و عاشقی کرد با صدای بلند خندید و با پچ پچ عاشقانه ی باد در گوش باغچه به رقص درآمد اردیبهشت یعنی عاشقی یعنی...
... یک روز شهریوری بود که تو در قلبم شکفتی و من در باور عاشقانه هایت جوانه زدم حالا هر شهریور که از راه می رسد زمزمه ی نجواهای عاشقانه ی ما گوش شهر را پر می کند و عطر عاشقی ما از همه جا به مشام می رسد شهریور...
عزیزی بهم گفت: چراغ خاموش زندگی کن!!!! کوتاه ترین جمله ای بود که یک کتاب حرف داشت!!!
مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است من خلاف جهت آب شنا کردن را مثل یک معجزه باور دارم آخرین دانه کبریتم را میکشم در این باد هرچه باداباد
غرقِ توکه می شوم زمان را گم می کنم وخیالت زیر هجوم واژه ها درهوایِ گرمِ شعر هایم صدها بارسبز می شود ومن لحظه هارا عاشقانه ،سخت در آغوش گرفتم که زندگی همه اش فریادِ بلندِ آرامش از نوع زیستن درمسیرچشمان توست.
احساست می کنم باهمان ردِ لبخند با همان برق چشمان خرمایی تیره ات با همان عطرِ تیزِهمیشگی باور کن اینجا کسی میان بی مرز ترین رویا در عمقِ قصه های هزارو یک شبش هزار و یک شب با تو زندگی می کند من احساست می کنم در مجنون ترین حالتِ...
با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم به خیابان شلوغی که نباید رفتیم می شنیدیم صدای قدمش را اما پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی ست...
بغل نمی کنیم و خوبیم، بغل نمی شویم و زنده مانده ایم، زنده مانده ایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق... زنده مانده ایم پشت میله های سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزله ی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر...
برای صبح شدن نه به خورشید نیاز است نه خنده های باد چشم هایت را که باز کنی زندگی عاشقانه طلوع خواهد کرد️ ️️️
آدم هایی را که زیاد دوستت دارند ، بیشتر دوست داشته باش و آنهایی را که زود ترکت میکنند ، زودتر فراموش کن زندگی همین است.. تعادل میان عشق و نفرت تعادل میان بودن ها و نبودن ها تعادل میان آمدن ها و رفتن ها زندگی مرزی ست که میگذاری...
من دِگر بریده ام کم آوردم بس که پشتِ هم بد آوردم واکن ای زندگی برایِ من راهی تا از این تَن دَرَت نیاوردم
بعضی خاطره ها..... پیچک وار دورِ گلویِ زندگی می پیچند آنچنان که گاهی در خلوتت جایِ اشک باید کمی خون بالا بیاوری تا آرام شوی....
تو از قبیله لیلاهای مجنونی جمع عاشق و معشوق در یک کالبد تو نهایت چیزی هستی که میشود از خدا خواست تو زندگی هستی
خواب دیدم ساکنانِ این شهر دیوانه وار می گریند! آفتابِ عشق را با بی مهری تمام به زیر می کِشند! و هر کدام دلِشان را از امانتِ دیگری گرفته و در جای خودش آرام آرام ، برای همیشه می خوابانند! نگاه ها نه شور و نشاط دارد و نه عشق...
اما تشکری بی پایان به خودم مدیونم به کسی که بودم ، کسی که زندگی کرد با اینکه نمی خواست… .