متن سیامک عشقعلی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سیامک عشقعلی
با تو می رقصم یک روز
در شکوه آزادی!
پا به پای این شعر و
حس خوب آبادی!
روشن از دشت و چشمه
سبز از عطر امید
با تو می رقصم یک روز
از خیابان تا خورشید!
می رسد با هر غصه
روزهایی سبز از عشق
من تو را خواهم...
دوری و تهران بی تو با من جنگ دارد
در کوچه هایش با هوایت غرق دردم
این روزها حالی نپرس از من که بدجور
این شهر را یک شعر سرخ از غصه کردم
بعد از تو حسرت شد برایم مهربانی
اینجا تمام مردمش قهرند با هم
از ازدحام پوچشان پیداست...
سلام از من به دشت کربلای عشق
منم عباس! مرد باوفای عشق!
سلام از من به مشک و نهر پر از خون
دوباره عشق لیلا شد و من مجنون
سلام از من به لب هایی که خشکیدند
به طفلانی که مثل بید لرزیدند!
سلام از من به آن گهواره ی...
من بغض ها بسیار و خیلی کم تبسم دیده بودم
چون زندگی را مثل دریا با تلاطم دیده بودم
آتش گرفتم از غمم هرروز هرشب لحظه لحظه
بی رحم بودن های بد از دست هیزم دیده بودم
هرجا نگاهی خسته دیدم خنده بخشیدم همیشه
با هر سلامم طعنه های بی...
ممنونم از تویی که
رویامو زنده کردی
مدیونتم همیشه
خانم خیلی مردی!
توو روزایی که هیچکس
درد منو نپرسید
مرحم شدی و دستات
بخشید عشق و امید
از آدمای این شهر
هی زخم خورده بودم
تلخه ولی بگم که
قبل از تو مرده بودم!
قلب منو به مرز
مرگ و...
آرامش این باتوبودن خیلی زیباست
هر لحظه ای که باتو هستم شکل فرداست
من با تو حس کردم خدا نامهربون نیست
دارم کنارت هرچی از دنیا دلم خواست!
رویامو با عشقت شروع کردم همیشه
انگار هزار ساله که در من داری ریشه
هرکس که زخمی داره از دنیا و اهلش...
بی تو شکستم با خود، در به درت بودم...
گرچه نبودی اما، همسفرت بودم
بغض و جنون در من؛ با یاد تو می خواندم:
شب به گلستان تنها منتظرت بودم
◾ شاعر: سیامک عشقعلی
با من بمان تا خنده هایم جان بگیرد
نگذار عمرم در غمت پایان بگیرد
چیزی ندارم جز همین دیوانه بودن
با ماندنت شاید سری سامان بگیرد
سیلم که یک دریا جنون در سینه دارد
ای وای اگر با بغض سرگردان بگیرد!
یعقوب می ترسید با این فکر، روزی
مصری شود...
آسمونم غرق لبخند
شوق خورشید و تب ماه...
می گیرم دستاتو خانم!
عشق؛ من؛ تو؛ حسبی الله!
تیر مهرت خورد به قلبم
این شروع سرنوشته!
اومدی با برف با دی
بودنت اردیبهشته
گرمم از آتیش عشقت
کوره ی مردادم آره!
اینقدر شیرینی که من
تا ابد فرهادم آره!
ای دلیل...
شیرین من! ای دلربا! ای خوب دلخواه!
خانم! ای کاشانی زیباتر از ماه!
یاس امین الدوله باشم کاش هرروز
وقتی که می آیی تو با لبخند از راه...
خوشبو کنم حال و هوایت را به شعری
خان دلم هستی و من یک رعیتم؛ آه!
زیبایی ات از حسن یوسف کم...
بی خبر هستند مردم، بی خبر
مانده در قلبم جنونی سینه سوز!
شعرهایم را به آتش می کشد
دختری که دوستش دارم هنوز...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
دشت گل آورده ای با روزهای باتو بودن
من شکفتم غنچه دادم در هوای باتو بودن
باتو باور کردم این را، زندگی گاهی چه زیباست
یادگاری شد برایم ماجرای باتو بودن!
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
چشم هایت دوباره باز کن با بوسه هام
ای دلیل خوب این دلدادگی صبحت بخیر!
من معطر می شوم با خنده هایت؛ تا ابد
سبز از گل باش، سبز از سادگی؛ صبحت بخیر!
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
گفتی بنویسمت غزل می خواهی!
غمگین شده ای و راه حل می خواهی!
بوسیدمت از بهانه ات فهمیدم
انگار فقط کمی بغل می خواهی!
🟪 شاعر: سیامک عشقعلی
گفتی بنویسمت غزل می خواهی!
غمگین شده و راه حل می خواهی!
بوسیدمت از بهانه ات فهمیدم
انگار فقط کمی بغل می خواهی!
🟪 شاعر: سیامک عشقعلی
زندگی را زندگی کن!
با عبورت، بی بهانه
تا ابد در این تکاپو
مثل رودی جاودانه،
آسمانت سبز از عشق
لحظه هایت رو به فردا
خنده باشد میزبانت
گرم باشی مثل دریا
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
ای حضور دلمرده!
ای هوای افسرده!
رنگ غصه شد سالت...
رفته ها چه بی رحمند!
اشک را نمی فهمند!
مانده زخم بر بالت...
می رسد بهار از راه
بعد از این غمِ جانکاه،
خوب می شود حالت!
▫️شاعر: سیامک عشقعلی
بخند! زیبا شو!
طلوع فردا باش!
رها شو مثل کوه
غرورِ دریا باش!
نترس از صخره!
نترس از تردید!
بتاب بر دیروز!
برقص با خورشید!
نگو نه راهی نیست!
بگو که امکان هست!
که بعدِ هر سختی،
همیشه آسان هست
و زندگی رسمی ست
شبیهِ نقاشی
تو طرح می ریزی...
ما دوتا یاغی بودیم
از همون روزای بد!
غربت و بی کسی مون
مشت اول رو که زد...
ساز خریدیم زندگی
واسه ما کوک نشد!
هیچکسی به بغض ما
حتی مشکوک نشد!
خوبیش اینه که با هم
روزای خوب ندیدیم!
خیلیا مارو زدن
تا با هم قد کشیدیم!
تووی سمفونی...
جنگ قصه ی ماست در تکرار
می خوریم به اولین دیوار
دخترم! به خدا زندگی زشت است
روز خوب دروغ بود انگار...
◾شاعر: سیامک عشقعلی
هر روز ما را می کشد یک ترس، تشویش
گاهی نبود آب، گاهی هم گرانی!
بی زندگی هر روز درگیریم با مرگ
هر روزمان شد یک بلای ناگهانی!
◾ شاعر: سیامک عشقعلی
از حال دلم کاش خبر داشته بودی،
ای بی خبر از من که قرار دگرانی!
هرچند نشد باتو بچینم غزل از عشق
باز از تو نوشتم که نبینی و نخوانی...
▫️شاعر: سیامک عشقعلی