نه ماه خوابیده / نه شاعر/بوف کنار فانوس
شاعر تویی من فقط راوی چشمان توام
من باید بوکوفسکی می شدم و یا کارور لاجرم امیر آقایی شدم! غوطه ور میانِ کاغذها و نوشته هایِ بی شمارم. نه شاعری به غایت نه کتابخوانی به تمامی، در این میانه یِ تردید و تناقض شعرهایی مرا سرود و من هم شعرهایی را. با این همه اما راضی ام...
لا به لا سیب هم ترش هم شیرین دفتر شاعر
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از بس که خدا عاشق نقاشی بود... هر فصل به روی بوم، یک چیز کشید یک بار ولی گمان کنم شاعر شد.. یک گوشه ی دنج رفت و پاییز کشید!
آدم وقتی یه نفرو دوست داشته باشه دیگه زندگیش خوب میشه، دیگه خوشحاله که صبحها بلند میشه میبینه صبح شده. غروبهای جمعه هم دیگه دلش نمیخواد با یکی حرف بزنه. به خاطر همینه که شاعر میگه: بدون عشق نمیشه زندگی کرد.
شاعر شدن کار سختی نیست تو فقط با لبخندت در خیابان قدم بزن
شاعرتر از من فالگیری ست که هر بار از ته فنجان های خالی توصیفت میکند ...
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را 20 مهر روز بزرگداشت شاعر بزرگ و پر آوازه ایرانی حافظ شیرازی گرامی باد
هر کسے دیده مرا شاعر مجنون خوانده تو بگو ل️یلے دیوانہ شدن را بلدے؟
شاعر شدم... از بهر لبت شعر بگویم... یک بوسه نثارم کن... اگر بنده نوازی...
بنویس / بنویس و هراس مدار از آنکه غلط می افتد. بنویس و پاک کن همچون خدا که هزاران سال است می نویسد و پاک می کند و ما هنوز زنده ایم در انتظار پاک شدن بر خود می لرزیم
هر دختری به یه شاملو نیاز داره وهر پسری به یه فروغ . نه اینکه حتما شاعر باشن اما حتما « عاشق » باشن . . .
از ماه بگویم؟ پیشترها گفته اند از گل؟ آه … یا من دیر شاعر شده ام یا تو بیش از حد زیبایی
زندگی کمدی است، برای کسی که فکر می کند و تراژدی است برای کسی که احساس می کند...
اولین شاعر جهان حتما بسیار رنج برده است آنگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت و کوشید برای یارانش آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده توصیف کند ! و کاملا محتمل است که این یاران آنچه را که گفته است به سخره گرفته باشند . . .