شعرسپید
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرسپید
بوی باران می رسد از ابر های این دیار
.چتری از پروانه برپا کن دل دیوانه را
حسن سهرابی
sohrabipoem
sohrabi hassan
حاضرم در عوض گرمی آن آغوشت
جان شیرین خودم را به تو دلدار دهم
حسن سهرابی
sohrabi hassan
sohrabipoem
به تکامل رسیده بود،
به نور
وبه هیات شکوفه ای
در باد می رقصید،
درحد فاصل آب واتش
و مرا به تقویمی سبز فرا می خواند
مریم گمار
طبیب نُسخه ای برایم نپیچ
بُغچه ام را گره زده ام
میدانم که درمان در رفتن است
طبیب نُسخه ای برایم نپیچ
آروین شاه حسینی
نشسته ای بر شاخه های رها
و باد را به طاعتی مُوهوم فرا می خوانی
و نمی دانی دست های او
در انحنای هیچ شکلی نمی ماند
ای غنچه لجوج!
به سطح بیاور مجال شکُفتن را
تا بتابد به نقطه های کور
و همچنان که هوا از اعماقت می گذرد...
ای غنچه لجوج!
به سطح بیاور مجال شکُفتن را
تا بتابد به نقطه های کور
و همچنان که هوا از اعماقت می گذرد
بی اعتبار شود سایه های تنهایی.
مریم گمار
آرام بیا!
پاورچین، پاورچین
پنجره را
نیمه باز می گذارم
تا کسی نداند
ماه مهمان من است
رضا حدادیان
لشکر چشمان تو
تا بُن دندان مسلح
و من
سربازی تنهایم
رضا حدادیان
لب فروبند !
یک جفت قناری
در چشمت
آشیان کرده است.
رضا حدادیان
کبوتری خیسم
که از طوفان...
مرگ، بیداری عجیبی ست!
ناگهان چشم هایت را باز می کنی
و دیگر
خوابت نمی برد...
| سیامک عشقعلی |
در این بوران سرد مهری
زمهریر نبودن ات
دلم را می لرزاند
در جانم رخنه می کند
و دستانم،دور از دست هایت
بوی زمستان می گیرند
شکایت
شکایت
شکایت
...
بیشتر بگرد
لای پرونده هاست ...
ندیدی؟
دیدی؟
دیدی ندیدی !
این همان زندگی ست که می گفتم
آرمان پرناک
نترس!
گلوله نیستم
تفنگ نیستم
جنگ نیستم
می خواهم با تو
میانِ میدانِ مین
مریم بکارم ...
نترس!
ساعت معکوس است
بیا،
از خیر گنج بگذریم
و به آبادی بگوییم
چیزی ندیده ایم ...
نترس!
نترس!
کمی مرده ام
کمی زنده ام
می خواهم،
تا روزِ لمسِ بویِ مریمی،
دست...
در اتاقم درختی هست، همسنِ پدر بزرگم!
طنابی به شاخه هاش بسته ام
و هفت سالگی ام هرروز تاب بازی می کند
تا پله های مارنقولا
تا خانه های روروس
تا کلیسای باسیل
تا نگاه خیره ی مجسمه های موآی!
اشتیاقم که سرازیر شود
تمام کوچه های جهان را
در...
ما
رُزهای سر به هوایی بودیم
دورمان حصاری کشیده بودند
تا از محیط باغچه
بیرون نزنیم
غافل از دسیسه ی باد
که در دامن مهر می پیچد
حالا باران
پای گل های وحشی را
به آغوش خاک/ باز کرده است
مهری چراغی( موژان)
... وَصبح
دردی که به جان من وُ
از پلک تو افتاده ...
به آفتاب بگویید
دست از سرخواب بردارد
لای لای شب
ازبوسه سوخته ی ما می گوید
مهری چراغی (موژان)
موژان (م.چ)
زخم ها را
از دهان عصرها بگیریم
باز پرنده ها می شکنند
حالا که مرده ام
به وقت زمین
هزار جریب تنهایی
و تکه هایی گمشده از لبخندم
در جیب آدم
جامانده است
مهری چراغی (موژان)
موژان (م.چ)
خاک در دهانِ باد کرده اند
تا گوشِ درختانِ باغ را
از اضمحلالِ آتشناکِ هیچِ ریشه
پُرتَر کنند،
غافل از آنکه
نورِ آفتاب، خونِ آب
و گلستانی دیگر در راه ...
آرمان پرناک
ایستگاه به ایستگاه منتظرم
و تو سوار بر قطار
هیچگاه پیاده نمی شوی،
خاطراتِ کودکی !!
آرمان پرناک