شعر نو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر نو
آسمان با این همه ابر
ابر با این همه اشک
و چشمه ها…
با این همه زلالی
مجال نمی دهند
این همه انعکاس
تا ببینیم که
خورشید چگونه می سوزد....
...فیروزه سمیعی
سلام بر مادرم
تنها پناه جانِ غمینم
آریا ابراهیمی
در رقصِ خزان/
می آمیزد/
عطرِ بوسه های تو/
با رؤیای عشق/
نگاهت/
آتشی ست/
که از درد و داغ/
گل می کارد/
در دلم…
ای رؤیای شیرینِ زردپوش!....
....
فیروزه سمیعی
من نمازم را وقتی می خوانم
که گرگ شب از شدت درد
بیل بردارد و پرواز کند
برود تا برسد
پشت یک تپه گِل
زیر یک سنگ سیاه
در هیاهوی سکوت شب بو ها
بگذارد تله ای
بپرد چنگ زند گردن اندوه مرا
پاره کند خرقه تنهایی آهوی سیه چشم...
روحم می سوزد،
مانند رقص شیره انجیر،
بر پوست تن.
در رگ هایم جاری است،
شراره های آتش.
روح سرکشم،
در اسارت تن درآمده،
گوشه نشین این قفس؛
دیگر در کالبد تن نمی گنجد.
شوق رهایی دارد،
پرواز،
آزادی.
کوه
ابر
باد را
به تماشای دریا فرستاده است
و در تماشای دریا
ابر
به دامان رعد و برق
عشقی را به خواب می برد
شاید که شب
ادامهٔ روز باشد
که عشق سؤالی ناتمام
از باد می سازد
و ابر
سمت باد ...
.....☘️🍃
....
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
۱۴۰۳/۷/۲۵
من آن غریقی ام
که هر موج آب
حکایت دل تنگی ام را می خواند
و در سینه ی دریا
عشق را همچون مروارید آبی
در دلم نگه می دارم...
....🍂🍁...
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
صدای دریا
هوای بهاری و معتدل
ساحل شلوغ
خنکای نسیم
دریا مواج و آسمان ابری
رنگی از زندگی در دل می جوشد
شن های ساحل
پر از صدف
هر کدام
گویای ِداستانی
از آغوش دریا و رازهایش
که با هر موج
بار دیگر زنده می شود
صدای قایق ها
در...
چه بیهوده ریشه ای
در خاک.
چه بیهوده شاخه ای.
چه بیهوده میوه ای!
چه بیهوده سایه ای
بر خاک.
« نیویورک»
درد به استخوان رسیده ؟!
نه؟
می خندم !
از ته گلوی بسته ام
با زهرِ لبخندم
رو به رو!
مثل نیویورکی که نیامدم...
مثل تهران که هرگز ترک نکردم...
ناخوشی
مزه ی هر روز است
می بلعمش
مثل قرص تلخی که اجباری ست
بخند!
بخند تا سرت...
مرگ چیزی را از من نخواهد گرفت...
من تو را بوسیده ام:)
در گوشه چشم تو،جهان را دیدم.....
ماه از کنج لبت پیدا بود......
باد از بوی تَنَت شیدا بود......
در گوش فلک باز دوصد نجوا بود......
در جام می اَم باز پُر از سودا بود.......
در خانه دل هلهله ای برپا بود......
حیران شده خورشید،ویران شده اُمید.......
ز سرمستی و بدمستی...
زندگی دردهایش را دست انسان های ضعیف نمی سپارد، فراموش نکن! نسیم با گلبرگ ها میرقصد!طوفان با ریشه...
دنیاکیانی
هزار بار صدای در آمد.
هر بار پای پیاده دویدم.
هزار بار این در باز شد.
هربار تو نبودی...
دنیاکیانی
قصه ای پر غصه از اندوه و مرگ است ،یا که درد
اینکه خواهر یا برادر،روبرویت ساز جنگی سَر کُنَد
.....................
حسن سهرابی
از شراب چشم تو من همصدا با موج درد
جرعه ای می نوشم و دل را به دریا می زنم
..........................
حسن سهرابی
غصه کم کن چون در این ((دِه))
پیروان حزب باد
جز تباهی و سیاهی ،رَه به جایی کِی بَرَند
..........................
حسن سهرابی
من چراغی قرمزم
بمان
نگاهم کن
تا سبز شوم...
زهره تاجمیری
عاشق شوید
عشق
مرگ را می تاراند...
آریا ابراهیمی
نه کویر باران دارد،
نه خاورمیانه آرامش
آریا ابراهیمی
در پس همهمه این همه درد
لای این زخم عمیق
پشت هرگریه و شب بیداری
تو مرا زنده نگه میداری....
دنیاکیانی