شعر نو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر نو
من چه هستم
شعری غمگین،
زخمه ای حزن انگیز بر سه تار،
یا که آوازی غمین.
نکند قطره اشک بی قراری های شبانه
که از چشم مردی تنها در سکوت می چکد.
من چه هستم
ناله ای از دل بی قرار،
آهی جهان سوز،
یا که اندوه چشم به راهی...
هوای مطبوعی بود،
رود از کنار ما می گذشت،
تا دوردست دامنه جاری بود،
ریشه های پرتقال های پایین دست را سیراب می کرد،
شالیزارهای کنار تپه را غرق آب می کرد.
درخت خرامان باد،
گل عطر افشان،
بازی ماهی ها پیدا بود.
در جنگل های ما
بلبل آواز خوان،...
ابر هست،
مهتاب نیست،
حوض هست،
آب نیست،
بید مجنون چرا بی تاب نیست.
گردش ماهی قرمز،
روشنای مهتاب،
رقص سیب ها روی آب،
دیگر نیست.
که می داند این همه تلخی برای چیست
شادی نزدیک است،
میان گل های حیاط،
پشت شمعدانی ها،
همسایه شمشادها.
تا صبح راهی نیست،...
کاش دیدارمان به زمستان افتد،
به دی، به بهمن،
تا که سپیدی موهایم را در لابلای
شاخه های سنگین و سپید کنم نهان.
کاش دیدارمان به پاییز افتد،
به مهر، به آبان،
تا که سرخی رویم را بین برگ های همچون آتش سرخ پاییزی کنم پنهان.
در این سودا،
مانده...
جوی آبی پر آب،
سبزه هایی زیبا،
بوی گل ها در هوا،
بلبلی آواز خواند.
در کنار جوی، باغی آباد،
حصارش از سرو بلند
خوشه های انگور،
دانه ها به رنگ ارغوان،
بوته های خوشرنگ،
مرد باغبان خندان.
صدایش را می شنیدم از دور،
لب آن آب روان.
پای من...
آسمان آبی، آفتابی.
نسیم خنک می وزد.
من در سایه نشسته ام،
روی فرشی از چمن.
شاخه های درخت می لرزد.
گنجشک ها سرخوش،
پرستوها سرمست،
کلاغ ها هم به مهمانی ما آمده اند،
برای آنها هم دانه هست.
بازی اسب ها از دور پیدا بود،
خنده هایشان چه زیبا...
از پنجره ی صبح، دهان ساخته اند
بر بالِ نسیم، آشیان ساخته اند
هربار تو را دید دلِ من پَر زد
انگار تو را از آسمان ساخته اند.
رضاحدادیان
آینه یا مرد نقاش یا شاعر،
آیا کدامیک زیباترین طرح را،
از چهره ی آزادی خواهند کشید،
آری،
آزادی یک دانه انار است،
اینک افتاده بر خاک استبداد...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
زیستن آدمی در دشت قاره ها،
به گاو بی خیالی می ماند،
که به زیر پا نهاده گل سرخ اندیشه را،
می چرد رویش تازه ی آزادی را،
با دم می پراند پشه های تکرار را،
و پروانه ی سکوت،
آرام از آن سواری می گیرد...
مهدی بابایی ( سوشیانت...
neynirem dünyani, didar(görmek) canan olmasa
qan nəyə lazımdır, canana qurban olmasa
Sənsiz ey canım meyxana virandir manə
heyifdir meyxanada can varsa, canan olmasin.
ترجمه شعر :
چه خواهم دنیا را گر دیدار جانان نباشد
جان چه نیازیست گر قربان جانان نباشد
بی تو ای جانم میخانه ویرانست بر من
حیفست...
آمدی جانم به قربانت
ولی؛ آنقدررررر دیر
که؛ آرزوهایم تماماً دوددد شد، نابود شد.
شیما رحمانی
گیسوی سیاهت در روز،
تکه ای لمس شدنی از شب است،
و چشم هایت در شب،
تکه ای از آسمان آبی،
به جای مانده از روز.
مهدی بابایی ( سوشیانت)
بر کف دست آسمان،
ماه، تخم کلاغ سیاه استبداد است،
و خورشید، تخم شکسته ی کبوتر آزادی،
ای کاش خدای پیر با چوب دستی خویش،
از درخت گردوی آسمان،
می انداخت بر زمین،
گردوی پوک ماه را...
مهدی بابایی ( سوشیانت)
تو نباشی، همه جا تنهایم
آریا ابراهیمی
کدام من؟
آینه تصویرم را انعکاس نمی دهد
نبضِ باران را گرفتم
تا؛ بماند رازقی.
شیما رحمانی
آتش افتاد به جان وبه جهان از پی تو
قدحی غرق شرابم که پرم از می تو
به سر زلف تو سوگند که در قبله گهت
بهر غم ناله کنم همچو نوای نی تو
ساده بودست دلم ،باخت بتو قافیه را
می رود سوز زمستان به سراغ دی تو
هرکه...
و در آخر؛ پیله، حُکمِ عفو داد
وَه چه زیباست؛همآغوشیِ پروانه و شبنم بر گُل
✍شیمارحمانی