شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
آتشفشان سکوتم!
آسمانی کبود که نباریده بند آمده
زنبقی که از زیر سنگ روییده
نیلوفری که دستش به خشکی نرسیده
دلم زمستانی می خواهد
آنقدر برفی
که هیچ از دنیا نبینم
ایستاده
در انتهای صف
زنی که کفشش بلند و
آسمانش کوتاه است
نگهت داشته ام
در میانه ی جانم
آنجا که « رز » ها
رازها دارند
گذری نیست
از این باران
نبض آسمان در دست توست
برفم
بی صدا
می بارم
چه خوب بود زمستان
هروقت می رسید
خانه مان گرم می شد
اینجا،،،
لبریزِ شب ست!
خورشیدی بیاور...
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
شعرهایم،
همه بوی نان گرفته اند!
از بس
سر سفره ی خالی نشسته ایم...
سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
خس تنهای کویر
به ز پیچک
که به آغوش خسی می پیچد
خانه،،،
خیالاتی شده ست...
~♡~
پرچینِ دوری برچین وُ،
آمدنت را ،،،
به میهمانی چشمانم هدیه کن!
لیلاطیبی (رها)
دست را چه نیازی است؟
من با اشعارم تو را به آغوش خواهم کشید
دیوانه
خداوندا...
مرا امشب چه حالی هست
چه سودایست اندر دل
کجا رفتم کجا هستم
بدنبال کدامین آشنا بودم
که ما را این چنین
رسوای عالم یا جهان کردی...