وز شوقِ این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز میکنم ... ️️️
حالم را که میپرسد، خوب میشوم ! اگر در حال سوختن در آتشی باشم، آتشم گلستان میشود! اگر در دل نهنگی باشم، نهنگ تفم میکند روی ساحل! اگر در حال بریدن سرم باشند، وحی میشود چاقو را زمین بگذارند و در آغوشم بکشند! حالم را که میپرسد پلاسکوی درونم تبدیل...
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز که همین شوق ، مرا خوبترینم کافیست ...
هر صبح ڪه با خندہ ی نابت شود آغاز از شوق ڪنم تا دلِ آغوش تو پرواز
به کسی که با تو هر شب، همه شوق گفت و گو بود چه رسیده است کامشب، سر گفت و گو ندارد
تو به دادم برس ای عشق که با این همه شوق چاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست .
دارد برف می آید در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند
از خانه بیرون بیا تا زیبا شود این شهر، تا درختهای دودگرفتهی خیابانِ پهلوی سابق دوباره جوانه بزنند و جویهای لبریز بطریهای خالی آب معدنی از نو طعمِ شیرین آبِ قنات را تجربه کنند. تا آبی شود این آسمانِ خاکستری و تابلوهای نمایشگرِ آلودهگی هوا از خوشی به رقص در...
امشب موقع خواب،بشمار... تعداد دل هایی را که به دست آوردی بشمار ،تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی ... بشمار،تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی ... فصل زردی بود،تو چقدر سبز بودی؟!
دل تنها به چهشوقی پی یلدا برود؟
دیدمت با یار بودی ، از نگاهش شوق میریخت دیدمش دستت گرفته ، گو که رود از چشم میریخت دیدمت بردی رخت را سمت گوشش بهر نکته دیدمش تا نکته گفتی ، از لبانش قند میریخت دیدمت بستی دو دیده غنچه کردی لعل خود را دیدمش ک بعد بوسه ،...
مست عشقم مست شوقم مست دوست مست معشوقی که عالم مست اوست
ببین چگونه قناری ز شوق می لرزد نترس از شب یلدا بهار آمدنی است
دلم روشن است روزهای انتظار و دلتنگی به زودی سر خواهد آمد و چشمان زیبایت از محاصره ی ابرهای تیره رها و دوباره درخشش آن گرما بخش زندگی ما خواهد شد. به این امید روزهای اندوهبار حبس را در این چهار دیواری می گذرانم.آنچه که تحمل روزهای طاقت فرسا و...
در دل بینوای من عشق تو چنگ میزند شوق، به اوج میرسد صبر فرود میکند ... ️️️
زیبایی و سادگی زندگی معمولی را دست کم نگیر ، نمیدانی چه شوقی دارد جست و جوی لذتهای ساده ...
قول داد که امشب به خوابم می آید حالااز شوقِ اینکه قرار است در رویا ببوسمش خوابم نمی برد...
سراب بر سر راهم عذاب پشت سرم ستاره در جلویم آفتاب پشت سرم به شوق آزادی می گذشتم از تاریخ سه بار تجربه ی انقلاب پشت سرم
گرچه می دانم نمی آیی ولی هر دم ز شوق سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم . .
گاهی میان خلوت جمع یا در انزوای خویش موسیقی نگاه تو را گوش میکنم ... وز شوق این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز میکنم ...
مردها…. گاهی همه ی عشقشان در نگاهشان خلاصه می شود بگذار مطمئن باشد که می فهمی… گاهی زبانش نمی چرخد به گفتنِ “دوستت دارم” اما تا دلت بخواهد شوقِ بودنش فریاد می زند… و عاشقانه ای برایِ لحظه هایت می شود ناگهان سکوت میکند میانِ هیاهویِ حرفهایتان!! دستش را محکم...
رفیق دعا میکنم یه بار تو زندگیت گریه کنی اونم به خاطر شوق رسیدن به عشقت باشه
بیا منصف باشیم... معامله ای عاشقانه: تو برایِ همیشه کنارم بمان و من تا به ابد به دورِ حضورت می گردم... تو برایِ همیشه بارانی بپوش من تا همیشه باران می شوم می بارم .... به لحظه هایت تو بغض کن, من اشک می شوم... تو بخند من شوق می...
محفلی ساختهایم روشن از پرتو مهر سایبانش گل سرخ بیریا همچو سپهر ما در این محفل انس، در عبادتکده نورانی خود شوق روحانی دیدار تو در دل داریم