متن عاشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشق
و تو چه می دانی از درد؟
شازده کوچک
کلاه پرپشم
زبان گویا
عاشق ناکجا آباد
رنگِ شعرهایم
عجیب مهتابی است
نکند
عاشق شده باشم؟
همین عشق است
جرمِ سنگینم که
حکمش رانهادن
کفربر دین است؛
ولیکن منِ عاشق
بهایش را
به جان دل خریدارم
توای دلبر من کافر
به عشقت را
به ایمانم پذیرا باش
و میدانم عزیزدل
همینم باز کفر
بردین است...
زهرا زمانی
زیر بارون نگاهت جون پناهِ تو میشم
این نگاهی ک تو داری همه دنیامُ ک برده
همه دینم شده چشمات نگاه و چشمای زیبات
منِ عاشق و هوایی کرده باید از عشق تو جون داد
اینچنین مردن از عشقت یه آرزویِ محال بود
ولی اینبار زیر باروون نگاهت جونمو میدم...
دیوونه چطور دلت اومد این همه عشق و فراموش کنی و از یاد ببری.
مگه نمیدونستی دوست داشتنت برام مثل *نفس* بود اما دیگه بعد تو نفس کشیدن برام
سخت وعذاب آور شده.
بی وفا نمی دونی چقد دلم هواتو کرده و هرلحظه مرور خاطراتت شده همدم این روزهام، تو...
اگر دیدی کسی از دومصرع چشمانت شاه بیتی
ازامتداد نگاهت غزلی
واز پهنای صورتت شعری نوشت
شاعر نیست عاشق است ؛ به قلم ش شک نکن...
✍️رضا کهنسال آستانی
هویدا می کنی..
گیرم که تصویر مرا در چشم حاشا می کنی
عاشق منم..
ای مهربان
گاهی تو هم
آن را هویدا میکنی
دل دریاییمو تو ساحلش باش
بی تو طوفان زده آرامشش باش
حالا که عاشقت شد عاشقش باش
عشقت هنوز چپ سینمه با جون و دل پرستیدمش...
برشی از ترانه
به عشق توگوشیم شباروشن میذاشتم به غیرعشقت بگوخداییش من چی داشتم میخوام توفکرت نرم نمیتونم نمیشه بیمارم کرده فکرت پریشونم همیشه
قسم به روشنی ناب چهره ی قمرت
ربوده است دلم را نگاه معتبرت
رسیده برق نگاهت به استخوان هایم
چگونه دل نسپارم به جلوه ی نظرت
میان لذت و حیرت مرا معلق کرد
رسید تا به نگاهم نگاهِ مختصرت
بکش به بند مرا در حریم آغوشت
روا ندار نباشم اسیر...
اگر تو، درد عشقی، من عاشقی شیدایم
اگر تو باده ی عشقی، من از ساغر نگاهت مست و رسوایم.
...
اگر تو، گلی، من پروانه ام
می نوشم شهد شیرین تو را،
عشق و دلداریت را.
...
اگر تو، باغ خشک و زردی،
من باران اشک بر سرت می بارم،...
دیر آمد و
در گوش من
افسانه دلداگی خواند
از فکر من
صد ناله شوریدگی راند
دیر آمد و
عاشق شدن چون
دانه چیدن بر من آموخت
کنج قفس را
پر کشیدن بر من آموخت
دیر آمد و
بر روی دستش
صفحه ای از یک رمان بود
داستان یک زن...
من فکر میکنم الکساندر هم عاشق بود که تلفن را آفرید و اگرنه به عقل هیچ آدم عاقلی نمیرسید که میتوان حضور گرم کسی را از سیم های سرد عبور داد.
دلا آخر تو را دیوانه کردند
تو را آواره ی میخانه کردند
شکستن آن دل بی کینه ات را
تو را در بند هر بیگانه کردند
تمام جاده ها از برف پر شد
تمام گوش ها از حرف پر شد
بیا ای تو دلیل بودن من
که صبرم سر رسید...
عاشق همه دنیا را در چشم معشوق میبیند و به هر جای دنیا که مینگرد،
معشوق را میبیند و اینگونه است که خداوند دو چشم را برای دو چشم آفریده است.
خدا، باهم دو لذت را به یک عاشق نمی بخشد
خودت؛ آن گوشهٔ دنیا، خیالت؛همقدم با من...
ایمان جلیلی...