میروی یک روز و با خود میبری روح مرا
اگه نبودم بهم قول بده واسه هیچکس اونجور که با من مهربون بودی،مهربون نباشی
برو آنجا که تو را منتظرند... قاصدک در دل من، همه کورند و کرند ...
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیست شب چنین روز چنان آه چه مشکل حالیست
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است
آدما میذارن بهشون تکیه بدی همین که خیالت جمع شدو جات محکم، چنان جا خالی میدن که دیگه نمیشه از رو زمین جمعت کنن
آرزوی دل بیمار منی ... صحتی عافیتی درمانی
از خودتون بابت وقتی که برای آدم های بی ارزش گذاشتید معذرت بخواین و دیگه از این اشتباه ها نکنید...
دنیایتان را واژگون کنید ... ببینید آدمهای شُلِ زندگیتان سقوط میکنند ... آنهایی که محکم پایتان مانده اند را سفت بچسبید ، ازشان مراقبت کنید ... آنها حتی وقتی زندگیتان را دگرگون کردید؛ محکم پایتان ایستادند .
از هر آدمی به اندازه ی شعورش انتظار داشته باش ، حداقل اینطوری کمتر عذاب می کشی …!
دوسِت دارم به اندازهیِ تمومه آدمایِ دوست نداشتنیه زندگیم..!
غروب های جمعه درست مثل چای سرد شده است.... از دهن افتاده و تلخ... اول صبحش گرم است و دلچسب... غروب که میشود، ساعت، کند میشود دل پر میشود درون سرهایمان ترافیک میشود جمعه ها باید همیشه، صبح بماند... غروب هایش، آدم را زنده به گور می کند.......
تو نرم نرم نگاهم کن من قول میدهم قدم قدم برایت بمیرم
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه را دارد
فقط ویترین خوبی باش ، این روزا دیگه کسی به ذاتت و ته دلت کاری نداره
آدما زود فراموش میشن ، تقصیر از آدم ها نیس دوست داشتن ها دروغه !
اون یه دروغ گوئه ولی این قسمت بد قضیه نیست... قسمت بد اینه که من هنوز دوسش دارم.
زیر خودم را خط کشیدم که مهم باشم.اما دیگران فکر کردند غلط املایی ام پاکم کردند.
همیشه هم حذف کردن راهِ چاره نیست... گاهى باید بعضى ها را نگه داریم، تا زل بزنند به خوشبختىِ مان... که ببینند بعد از آنها، زندگى همچنان ادامه دارد!
یکی از بهترین حسای دنیا اینه که تو میخوای نگاهش کنی ، میبینی اون خیلی وقته که زوم کرده روت ...
من درست جایی باختم که فکر میکردم دارم به آرزوهام میرسم ...
کوه وقتی که سنگین می شود سینه اش ازخون رنگین می شود عشق را هرکسی دامان گرفت لاجرم یک عمر غمگین می شود
و خواب آخرین نشانی است که هر شب می روم تا تو را در آن پیدا کنم شبت بخیر
میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال تو از آن شب واله و حیران نه در خوابم نه بیدارم