متن مرگ
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مرگ
تاب می خوری
بر هلالِ بی تابی
وقتی
به دست بوسِ مرگ می روم،
ای کاش می آمدی
وقتی که دیروز
وقتی که هنوز.
سفارش داد
بنویسید روی سنگ:
هرگز نمیرد آنکه ...
وقتی که مُرد
باد آمد ،
خاکسترش را بُرد.
طلوع سایه مرگ بر پیکر افکار
و انزوای ادراک بی اراده
سکوت تقدیر
میان سوختن هیزم خاطرات
در میان هوای سرد دوری
و فنجانی پراز طعم تلخی نبودن ها
بیهوده در نبند!
مرگ
گه گاه
از پنجره می آید
همه می دانند
حتا سلیمانِ نَبی
حتا مورچه ها.
رسیده کاردغصه به استخون قلبم کاری کردی هرلحظه درآرزوی مرگم
گفتند:
« شتاب کن
زندگی یک دم است »
گفتم:
در این هوایِ ترس و گریز،
مکث
مرگِ شعر من است.
به تو می آید
تو ماهی ، آسمان نه ، که خدا به تو می آید
در این سر زمین عجایب ، وفا به تو می آید
تو مهربانی ، در کلام شرم و حیا داری
اما ، وقتی میخندی ، زیبا به تو می آید
بانوی غزل هستی ،...
دیده بگشا غروب نزدیک است
راه دشوار و جاده باریک است
تهمت و حرف ناروا ممنوع
خانه ی قبر تنگ وتاریک است
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
مرگ پیش من است..
مبهم و نامشخص..
مانند سایه..
مرگ ، پایان یا آغاز ؟
راز یا حقیقت؟
ترس یا آرامش؟
ضربه یا رهایی؟
هبوط یا صعود؟
مرگ، همه را در بر می گیرد بدون تفاوت، بدون تبعیض، بدون عدالت.
مرگ، همه را تنها می گذارد بدون همدم، بدون همراه، بدون محافظ.
مرگ، همه را به چالش می کشد...
مرگ چیست؟ آیا یک پایان است؟ یا یک آغاز؟ یا یک تغییر؟
مرگ چه رنگی دارد؟ آیا سیاه است؟ یا سفید؟ یا رنگین؟
مرگ چه صدایی دارد؟ آیا سکوت است؟ یا فریاد؟ یا آواز؟
مرگ چه طعمی دارد؟ آیا شوراست؟ یا تلخ؟ یا شیرین ؟
مرگ چه بویی دارد؟آیا بد...
به وقت وداع وقتی باران خاطره شروع به باریدن میکند؛ واژه ها درگِل افکار گیر میکنند و قدم ازقدم برنمیدارند اینجاست که سکوت به شکل قطرات مُرواریدی از ناودانی چشممان غلطیده وروی گونه خودنمایی میکندودرآن لحظه سیل اندوه ، غمی سنگین ونگاهی دوخته شده به مسیری که راه برگشت برای...
مرگ
مردن
نیست ،
دل بریدن
از
دوست داشتن
است.
حجت اله حبیبی
من همیشه از مرگ هراسان بودم،
اما نمی دانم چرا
هر روز به فکر فراموش کردن تو می افتم؟!
شاعر:
مترجم:
باز هم، بویِ پاییز
باز، آبانِ غم انگیز
شده از جای جایِ جانِ من سَر ریز
آه ای ناجی؛ مرگ
جامِ شیرینت را در خُمِ جانم ریز
شیما رحمانی
در دامن مرگ، دلم نترس است
هر چند سرد و شکننده است
مرگ حقیقت است، نه ترسی در دلم
در هر حرکت، زمستانی خفته است
اما شعله های امید، هنوز روشن است