متن نازی دلنوازی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نازی دلنوازی
گاهی برای تمدّد اعصاب، به سمت بافت می روم
(بافت اصطلاحیست که مردم یزد برای بخش تاریخی و محلات قدیمی استفاده می کنند)
قدم زدن در بافت و فرو رفتن در آغوش زندگی پر رمز و راز گذشتگان، انسان را از زخم های زندگی سرد و متجدد دور می کند....
.
عطر نامت
مشام جان می نوازد
و سُکرآور است
به گاه خماری
چون عطر خوش دیوارهای شهرم
به گاه رگبارهای کوتاه و تُنُک
کاش لطافت باران گونهء بودنت
پیوسته بتابد
بر دیواره های این دل...
که خسته است
و درهم شکسته
در زیر تیغ بی وقفهء روزگار
راستی من...
خوب گوش کن
شاید تو هم بشنوی...
صدای پای دخترک را
با آن دمپایی قرمز ،
باچادرک سفید تابه تا
در همین کوچه آشتی کنان
به سمت آن خانه .....
همان که درخت نارنجش بلند است
با حوض گرد و قشنگ
با صد تا ماهی قرمز ....
عصمت خانم ......
عصر جمعه
یعنی دَم نوشی از دلتنگی
در فنجانی به رنگ امید
امیدی از جنس شروع...
عصرهای جمعه بیا
بیشتر داشته باشیم
هوایت را ، هوایم را
مهرت را با عشقم درآمیز
و مرا مهمان قهوه ای کن
که با عشق دم کشیده است
بخند در چشمانم
فدای ناز نگاهت...