زندگی بعد از تو چنگی به دل نمیزند تنها کمانچه غمگین است که مینوازد
اندوه مرا بچین که رسیده است!
شست باران همه ی کوچه خیابان ها را... پس چرا مانده غمت بر دل بارانی من...؟
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ی ما کوه ما سینه ی ما ناخن ما تیشه ی ما
شب همه ی ما یکی بود اما تاریکی هایمان فرق داشت.
کاش من هم یک در بودم! و به رفت و آمد این همه درد عادت می کردم.
آن سوی مرز خیال ابرکی می بارد
مانده ام خیره به راهی ... که تو را چون باد برد.
به خوابم بیا دل که نمی داند رفته ای!
به شب سلام! که بی تو رفیق راه من است!
من صبورم اما ! آه... این بغض گران صبر چه میداند چیست...
تو با قلب ویرانه ی من چه کردی؟ ببین عشق دیوانه ی من چه کردی
هوای پنج شنبه ها همیشه آلوده ی جای خالی خیلی هاست...
حال من حال مریضی است که در کشتن او درد و درمان و طبیبش همه همدست شدند!
رفته ای و چو زلزله بنای جان ریخت که ریخت
گویند بکوش تا بیابی می کوشم و بخت یاورم نیست...
از کسی خاطره دارم که دیگه بر نمیگرده...
بماند که میشد کنارم بمانی نماندی...
آرزوی من بزرگ نبود تو بزرگ بودی نمی رسم!
مرا ببخش که این قدر دوستت دارم مرا ببخش که رفتی و زنده ام بی تو ...
خنده گاهی درد دل دارد
تمام سهم من از جاده پیچیدن در خیال توست
ای بغض فر خورده مرا مرد نگهدار تا دست خداحافظی اش را بفشارم
قسمت این بود سرم بی تو به زانو برسد