جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
و در ساحل چشمانت آرامشی عظیم لنگر انداخته است... لیلا قهرمانی آرمینا...
بی تابَمبرایِ آغازِ روزی دیگردر کنارِ تُیِک روزِ دیگر از بودنِ تُ در زندگی امگذشت...!چشمانترا باز کن تا صُبحرونمایی کند.....
توصیف نشدنی قلبمآواز طبیعی پرندگانِ چشمانت قلقک می دهند هر صبح خواب را از چشمانم!درست آن هنگامی که با رَدِ نگاهت برگونه هایم لبخند می کشی و زندگی را قطره قطره جاری می شوی به زیبایی در جانِ آغوشم!وآرام آرام در حیاط خلوت گوش هایم آواز دوست دارم هایت را پخش میکنی....
تمامِ اتفاقاتِ روى کره ى زمین،دلیل میخواهد جانم...از صبح که چشمانت را باز میکنىتا شب که روى هم میگذاریِشانباید دلیل داشته باشى...باور کن باید یک نفر باشد،که زندگى ات را به جریان بیاندازد...یک نفر که حدفاصلِ مبدا و مقصدهایت ،دلَش برایت هزار راه برود!آنها که یار ندارندزندگى نمیکنند،روزمرگى میکنند!...
صبح هادلواپسی هایم رادر عطر تنت گم می کنم و با "صبح بخیر"چشمانت نَفَس می گیرم ......
ڪاشمیشد تورا از خیال بیرون ڪشید...ڪمی بوسیدتڪمی به چشمانت خیره شدڪمی موهایت را نوازش ڪردتورا به آغوش فشردو یڪ لبخند تورا مهمان شد......
قرار صبح هایمبا چشمانت بودزیر پنجره ی نگاهآنجا که گلدان لبخندگل می دادمن پر از شبمدیدگانت سالهاست سر قرار نمی آیند...
چشمانت آفتاب سرخ عشق است؛و من هم آفتابگردانی...که میگردم با هر تابشِ رخِ نگاهت......
خورشید،امروز از لابه لای چشمانتبه من سلام می دهدمگر می شودتو باشیو صبح هایم به خیر نشود ... ️️️...
عاقلانه نیست زل زدن به چشمانت !مثل خیره شدن به خورشید می ماند ... ️️️...
و چشمانت... همان آهوییست که؛سالها پی شکارش بودم...!...
گربه ای در گوشه ی انبار خوابش میبردآن زمان که سفره با اقرار خوابش میبردپای پولی گر میان باشد پلیس زبده ایدر مصاف حمله ی اشرار خوابش میبردزندگی را در پس پس کوچه ها گم کرده امعاقبت از این همه تکرار خوابش میبردبا مرور خاطرات تلخ دوران بلاگاهگاهی در سرم افکار خوابش میبردحجم غم از سر به انگشتان دستم میرسدهر نتی را میزنم گیتار خوابش می بردبس که از چشم و لب و مو و دهانت گفته امعکس تو در قاب بر دیوار خوابش میبردتوبه ها...
مَنٰزندانٰیهِشَهْرنِگْٰاتَم چَشمٰانَترٰا وَثیْقه کُنکْه دلتَنگتٰم️ ️️️...
حوالی چشمانتفصلِ گلریزان استنویدِ تمامِشکوفه های بهار...
نگذار دیگران نام تو را بدانندهمین زلال چشمانتبرای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست......
هر صبحبا طلوع چشمانتجرعه جرعهنگاه مست تو راچون چای قندپهلوسر میکشم...
بوته ی نرگس روییده است زیر پای نگاهم از وقتی کهسبز کردی در کاسه ی چشمانتبذر نرگس شیراز را..️...
گفتعشق را برایم معنا کنزیر لب آرام گفتم"چشمانت"...
تو یک نفر بودیتو با چه لشکریبه تنهایی من هجوم آوردیچشمانت_دستانت_عطرتنت........
بیا با من زبان واکن به ذکر دوستت دارمکه لب روی لبانت لااله انت بشمارمقسم به آیه ی سرخ لبانت حضرت انگورلبالب از تو لبریزم .سراسر از تو سرشارماجابت کن مرا یک شب میان تنگ آغوشتکه با امن یجیب ....جان من تاصبح بیدارمبغل وا کن بچسبانم شبیه پیرهن در خودکه دکمه دگمه خودرا بر تنت بی وقفه بسپارمبیا و سر بکش لاجرعه لبهای مرا یا عشقکه طعم بوسه را بر شرم لبهایت بدهکارمسرم را روی زانوهای خود بگذار و خوابم کنکه داغ غصه ها را بر دل ...
چشمانت پرستوهایی عاشق اند با شوق پرواز دوست داشتنی و باشکوه...
دوری از چشمانت بدترین تحریم ستعاشقت خواهم ماند بهترین تصمیم ست...
چشمانت شروع حادثه بودحادثه ای که منجر به مرگ شد!مرگی که درون چشمان تو اتفاق افتاد ومرا برای همیشه درون چشمانت دفن کرد!!...
یادت بیار اولین باری که دیدمتچقدر چشمانت شیطنت داشتو منعادت داشتم گول شیطان را بخورم!...
تو را هر روز نوشتمتاز عشق زیباتر هزار بار بهتربهتر از خود عاشقانه ها ...با اندوه پروانه ها...نوشتمت به گریه های بیژن ومنیزهبه رنج های رودابه. ..نوشتمت به پیراهن یوسف. ...مانند لحظه ای که مجنون از عشق لیلی اش با خار مغیلان همدم شدبهتر از آزاده که برای بهرامش چنگ می زدبهتر از فرهاد که کوه بیستون را کندنوشتمت چون اشک های زلیخاجوری که تمام رگ های تنم فریاد کشیدند تورا. ...و هرگز نفهمیدی واژه ها چگونه می گریندآن هنگام که نامت...
با تو بودن را دوست دارممثل گل به وقت بهارمستانه های تاک به موسم تابستانخنکای غروب های پاییزو سپیدی برف زمستان.... ..با تو بودن را دوست دارمکه چشمانت سرآغاز عشقو انحنای لبخندت ابدیت من است ..معجزه ی زندگی امآغوشت را به روی عاشقانه هایم باز کنکه حال لحظه هایم با توناب ناب است ........
این روزهاحسادت از چشمانم بیرون می پاشدو روحم را زخم می زند..حسادت می کنمبه پیراهنتکه چنان تنگتو رادر آغوش گرفته است ..به کتاب هایتکه عاشقانهزل زده اند به چشمانت..به دیوارهای اتاقتکه عطر تنت را نفس می کشند..حسادت می کنم به خواب هایتکه دیگر مرا نمی بینندو به تمام این روزهاکه بی منتو را زندگی می کنندو لعنت به تمام این روزها .........
تو ؛شعر زیبای منیگیسوانت مثنویچشمانت غزللبت دو بیتیحالت که ردیف باشدقافیه لبخند توستناب ترین شعر جهانبیا که من بخوانمت .......
همخون هم نبودیم، اما هم خونه بودیم؛تو تمام من نیستی اما نقشی از تمام من هستی،وقتی دنیا همانند چای، تلخ میشود،خنده هایت آن قندیست که باید باشدتا دنیا را به کاممان شیرین کند؛بمان که بودنت حقیقتِ من استرفتنت دور میسازد مرا از خودم،چگونه میشود تورا داشتُ، نداشته ها رابه رخ کشید!وقتی مسیر زندگی، تاریک و پرپیچ خم میشودتا بفهمم کجای راه هستم و چه میخواهممرا با روشنیه چشمانت از کمند خستگی ها، رها میساختیچگونه توصیفت کنم وقتی کلمات...
تو در سالهای دور ایستاده ایبا تفنگ ات در قاب عکسی قدیمیدر فاصله ای نه چندان دور از منبا ابروهای کشیدهچشمانی فراخکه تا انتهای زمان پیش می رود .صدایت همهمه ای است در کودکی امنجوایی عاشقانه در گوشم که هی به تکرارت بر می خیزدنگاهت اما گلوله ای استکه دوست و دشمن نمی شناسدقلبم را تکه پاره می کندتا ضربآهنگ نفس هایم بند بیاید.برای توامصدایم کنتا با گلوله ی چشمانت از پا بیافتمسرباز خاکریزهایت شومپا به پایت بیایم.قلب...
آه دلبندم، چقدر افسانه ها خوبند...وقتی راهم برای رسیدن به تو طولانیست، فقط به قالیچه سلیمان فکر می کنم و باد صبا...دلبندم..آرزوی نگاهت که از دنیا بیزارم می کند به پر ققنوس می اندیشم...پری و شعله ای کوتاه...تا در آنی در آینه چشمانت به تماشای من بنشینی...آه دلبندم کاش می دانستی وقتی از تو دورم پری های کوچک بسیاری هر شب از پنجره ها می گذرند و خبر از تو می دهند...کاش می دانستی چندین هزار بار سوار بر بال مرغ آمین به دیدارت آمده ام...دیدارهای کوتاه و د...
هر صبحزندگی برای ادامه پیدا کردنبه دنبال بهانه می گرددو چه بهانه ایزیباتر از چشمانت ... ️️️...
در آسمان چشمانت پرنده خواهم شدتو اما آفتابت را بتابان میخواهم آن لحظه که دور نگاهت میگردم هیچکس جز تو ، نتواند ببیند مرا...دوست دارم بی هیچ نشانی در من بمانی و بس!...
دخیل بسته ام به چشمانتپلک مزنآرزو هایم ریخت...
زیبایی چشمانت به تن من گرمایی می بخشد که خورشید با زمین می کند.وای نور چشمانت را که نگو مثل ماه است......
محبوبِ منبگو با من ...حوالی چشمانتهوا چگونه است؟!به نظر، چون آفتاب داغِ ظهر تابستانتیز و پر هیاهواما من دوست میدارم همه اش فصل بهار باشدابرآلود و خنکبا درختانی پراز شکوفه های ریز صورتیمیان دشت وسیع افکارتتا چشم می رود سبزی باشد و جوانهنور باشد و حالِ خوبُ بویِ خاک باران خوردهومننامت را به تمام گنجشگ های کوچک قلبمیاد داده اماکنون همه ام ،پروازی به بلندای قصه های دور استدر نهایت خیالتکه من از چشمان توبه آسمان رسیده...
کاش میشد برای لحظه ایبگذاری در نگاهِ بی تاب چشمانتغرق شوممثل همان گذشته ها.کاش میشد در هوای عطرِ آغوشتباز هم نفس کشید.هم مسیرِ منبدون تو اینجا ثانیه ها بی عبورند..فرصتی بده ... نرو...
آسمان، چشمانت گریه هایت بارانگونه هایت چو افق وقت طلوع به شب خانه ی من آوردی روز را با قدمت...
چهارشنبه سوری شبی است و میگذرد...مانده ام با آتشبازی مداوم چشمانت چه کنم...
چشمانت را باز کنمرا ببوسطعم نگاهمشیرین تر از لبانیستکه تو میچشی...
لعنت به سیل زیادی خواه چشمانتمرا آب برد .......
مرا نشانه می گیردسلاحِ چشمانتتو خواستنی ترینقاتلِ دنیایی...مرا نشانه بگیردست های من بالاستبرایِ تو مردنشبیه یک روئیاست......
آدم چه بلاها که سر خودش نمى آورد...همین از دور نگاه کردن را میگویم...آخرش که چه؟ قایمکى تماشایش کنى و هزار تا سوزن از چشمانت بریزد روى قلبت تا رد شود و برود...؟ چه بلاها که سر آدم نمیاورند با این رد شدن و رفتنشان......
چشمانت حکم تیر که می دهند،تابستان آغاز می شود. ....
هر صبح ...زندگى براى ادامه پیدا کردن،به دنبالِ بهانه می گردد و چه بهانه اى زیباتر از چشمانت ...!️️️...
هوس داشتن توگرم است و شیرینمثل خوردن یک لیوان چای داغتوی جنگلهوس داشتن توبه دل آدم می چسبدمثل قدم زدن روی ماسه های ساحلو تصور هر عاشقانه ایهوس داشتن تومیماندمثل رفتن به شمالجوری جاده ها خیره ات می کنندانگار بهشت راچشمانت به تماشا نشسته استهوس داشتن توبیخودم می کندخویشتن را فراموش وتورا یاد می کند........
صبح هایم بوی تو را میدهند بوی عشق را بوی پروانه های رنگی وسط طاق آسمان چشمانت بوی زندگی ..میون پریشانی نگاهم که خانه میکنی دلم پر می کشه از حس بودنت و رنگ میگیره جهانم از هر چه زیباییست ..باز هم لبخندت را مهمان چشمهای من کن من به خورشیدی که از چشمان تو جاریست معتادم ... عشق️️️...
ایستاده امدُرست در مرز چشمانتنگاه کنی میمیرمنگاه نکنی میمیرمنفس بکش مراعطر عاشقانه هایممستت خواهد کرد ️...
چه فرقی میکند،مهره ی سیاه باشم یا سفید،چشمانت با اولین حرکت ماتم میکنن️️️...
اسفند ندارمجای آنهر روز برای چشمانتبهمن دود می کنم...