مهتاب معلق ماند در پنجره وقتی که منطق آسمان زمستان شد و اشک ماه یخ بست در گرمی شراب
رفتی و آسمان به حرف آمد تو نبودی چقدر برف آمد
که دی سوار شد و آسمان به حرف آمد و پشت بند دوتا ابر تیره برف امد
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش است ! عیب من؛ این بود شاید... ماه را میخواستم!
پرواز بوسه است/شب های آسمان/ستاره های دنباله دار
پرسه می زند در مرز آسمان قاصدک تمبر ندارد! که به مقصد برسد.
چرت میزند بیداری سنگسارِ وجدانست، خون پاشیده بر زمین آسمان اشک ریزانست.
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان همیشه باز است اگر هیچکس نیست ، خدا که هست... .
رهایم نکن این بال و پر آسمان نمی خواهد آغوش تو رهایی من است
ماه را ببین که بوسه ی خدا را می ماند بر پیشانی بلند آسمان! و ببین شعرم را که قد می کشد تا بوسه ای گذارد بر گونه ی تو!
You arent just a star to me You are my whole sky تو برای من فقط یه ستاره نیستی تو تموم آسمان منی
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است : یکی در قلب ، دیگری در آسمان ...
خدایا هر شب به آسمان نگاه می کنم و می اندیشم در این آرامش شب چه بسیار دلها که غمگین و پر اضطرابند خدایا تو آرام دلشان باش... .
وقتی دلم گرفت زیر باران گریه کردم... وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند، تازه فهمیدم غم من چقدر کوچک است و غم آسمان چقدر بزرگ...
در آسمانم بمان من ماه را با تو می شناسم
خدایا آسمانت متری چند؟ ؟ دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد..
وقتی ابرهای سیاه بیایند ماه در آسمان نیست در برکه نیست در چاه نیست
واسه کسی خاک گلدون باش، که اگه به آسمون رسید، بدونه ریشه اش کجاست...
هرگز نا امید نباش... حتی اگر ته چاه هم که باشی باز یک تکه از آسمان سهم توست... .
ناگهان شیشههای خانه بی غبار شد آسمان نفس کشید دشت بی قرار شد بهار شد!
ابر ابر ابر ابر ابر باران باران باران باران باران آهی ست گرفته سینه ی آسمان را
بی تو تهران چیست؟ آیا از بلندی دیده ای؟ آسمانی تیره برجی کج دماوندی کثیف...
و بیابان زیر سایه ی درخت و سار کوچکی غنوده بر رویای آسمان