خودت را از جهان من کمی آهسته تر، کم کن بیا نامهربانِ من، کمی آهسته ترکم کن
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود
دو فصل است تقویم دلتنگی ام خزانی که هست و بهاری که نیست
زخم تبرت مانده ولی جای شکایت شادم که نگه داشته ام از تو نشانه
هیچ می ترسی زِ هولِ روزِ رستاخیز؟ نه! از مسلمانی همین دادی که "ترسا " نیستی
تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو
عید هر کس آن مهی باشد که او قربان اوست
باد آمد و برداشت ز سر، روسری ات را انگار عیان کرده خدا، دلبری ات را...
عشق یک شیشه انگور کنار افتاده ست که اگر کهنه شود مَست ترت خواهد کرد
هم صحبتی و بوس و کنارت همه گو هیچ من از تو نباید خبری داشته باشم؟ .
سر به زیرم کرده اى بعد از عبور و رفتنت من گل مهتاب گردانم گریزانم ز نور
تو آبروی منی پس مخواه بنشینم رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو .
دل پیش کسی باشد، وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی...
دیگر چه بلاییست غم انگیزتر از این من بار سفر بستم و یک شهر نفهمید....
نیمه های راه دیدم نارفیقی می کنند ترکشان کردم ،شده نامم رفیق نیمه راه
تخمین زده ام بعد تو با این غم سنگین فوقش دو سه ساعت،دوسه شب زنده بمانم..
مَرد بودن سَرد بودن در قبال دَرد نیست مَردَمُ مُردَم به مَردُم دَردَمُ حالی کنم
ب کوب ب در چهارمیخ چهارده منهای یک بدر سال در ب در
سبدسبد بوسه های گیلاس فریاد بهار . بر تن الفبای زندگی
نه می شست دست تا آرِنج زندگی . روزانه . کارگر کار اگر داشت
بر سر شانه می رود تابوت آرزوهای کال
شهر باغِ وحشِ بزرگی ست در هر خانه تعدادی انسان زندانی اند
خداحافظ خداحافظ سفر خوش راه رویا باز پس از تو قحطی لبخند پس از تو حسرت پرواز
دوری ات ، دوری یک شاه ز یک مملکت است غم دلتنگی شب های رضا خان ، سلام