لبخند تو تازه ام می کند! درست مثل ترنم شمعدانی ها در خنکای باران نوبهار..
چون تُ دارم هرچه دارَم زندگیست.
من دلتنگی را حنا کرده ام بر دستهایم. تا تو را یاد کنم.
چنان به هوای تو نفسم گرفته است که خیال میکنم -بغض- نامِ دیگرِ دوست داشتن است.
یک دقیقه که نه یلدای ما هزاران سال به "تو" بیشتر فکر کردن بود...
از پشت سر چشمانم را گرفتی و زندگی را لا به لای انگشتانِ تو گم کردم...
من به چشمان تو محتاج تر از نان شبم عشق بر سفره بریزان،غم عاشق نان نیست
من خراب نگه نرگس شهلای توام.
مه مردادی من چشم های مست جذابت تمام سهم من از دلبری های جهان باشد..
هر لحظه که صدای تو را گوش می کنم هر قدر غصه هست، فراموش می کنم
برآورده شو برایم تو تنها آرزویی هستی که رسیدن به آن برایم آرزوست...
می آیی.. نفس به شماره می افتد.. می روی.. نفس می گیرد... بندِ تو است زندگی...
عزیزم ؛ قهر همیشه هست! اردیبهشت ولی سالی یک بار می آید برگرد عاشقی کنیم ...
این من با هیچ تویی غیر خودت ما شدنی نیست... .
می ایستد قلبم.. به پای آمدنت ..
هفته ای که بروی حالش از این بهتر نیست... شنبه اش بغض و هوای جمعه اش بارانی ست....
باید به آغوش عکس هایت پناه برد؛ از شر شب های "مطلقا بی تو" ....
تو که از شهرمان رفتی، جهانگردی رونق گرفت؛ دنیا هم دور خودش میگشت به دنبال تو ....
تنها آرزوی منی! وقتش رسیده، برآورده شو ...
چشم باز کن و دور و برت را نگاه کن... یعنی که حال قلب مرا رو به راه کن...
مرا،خوابی احتیاج است که تعبیر کند آمدنت را .
من برایت عاشقانه مینویسم وتوبرای او، عاشقانه میخوانی عشق چقدر، ساده میان ما میچرخد
برماندنت اصرار نخواهم کرد. همین یک لحظه را باش،این لحظه را یک عمر زندگی خواهم کرد
از لحظه نبودن تو دیوانه تر شدم این جا دلی به سوی تو پرواز میکند