فتح کن اقصای دل را،با نگاهت بی کلام سایه ی عشق تو بر اقلیم جانم مستدام
برق خورشید نگاهت که به چشمم تابید عشق، نوشید از آرامش ِ دل، گلخندی
از نگاهم، از نگاهت می شود فهمید که؛ چشمِ عاشق ها پر است، از حرف هایِ بی صدا...!
لکنت می اندازد نگاهت در زبانم دردت به جا... دردت به جا... دردت به جانم...
برق نگاهت، افزایش می دهد پمپاژ قلبم را ...
تو همانی که ز دیدار نگاهت مرا طاقت نیست
عشق ممنوعه در دلم نگاهت تا ابد می ماند پریسا عمادیان
با نگاهت جان اگر دادم خیالی نیست چون دست هایت می تواند مرده را احیا کند....
گفتی بلند بخوان مرا از قاعده نگاهت خواندم عشق را
یلدا را باید تا سپیده دم در نگاهت نشست خالدبایزیدی(دلیر)
عید قربان آمدو عیدم شده چشمان تو ای به قربان نگاهت جان من قربان تو
به حریر نگاهت قسم عاشقانه هایمان را به غزل هایم سنجاق کرده ام
بهار به اردیبهشت َش دلرُبایی می کند تو به آن طرز نگاهت..
با خاک یکسان میکند دلم را مگر چند ریشتر است نگاهت؟
دلم برای زمستان میسوزد وقتی نگاهت پاییزم را بهار میکند!!
بهار به اردیبهشتش دلربایی می کند تو به آن طرزِ نگاهت
حوّایم باش سیب نگاهت را تعارف کن به دلم بی هوا
انارسرخ دلم به پیشواز نگاهت، دانه، دانه، ترک برداشت هزاران شد
تو و چشمهایت من و دل. با مست نگاهت، خلع سلاحم بانو.
شب که بشود کاری ندارم... جز مرور واژه واژه ی نگاهت...
شب که بشود کاری ندارم... جز مرور واژه واژه ی نگاهت
رگ خواب دلم افتاد به دست نگاهت و روزگارم شد تکرار * ای وای من *
شمشیر بی غلاف تارِ مژگانت صد کشته دارد طرزِ نگاهت
سبز میشوم در چشمانت گره بزن نگاهت را با نگاهم